-
شمر همین آل خلیفه است
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 09:24
مختار! راهی نمانده است همین امشب از سریال بیرون بزن پیش از آن که شمر و سنان کاری کنند با کمک سازمان ملل بیرون بزن با همین کیان ایرانی و همین ایرانیان که نشسته اند پای گیرنده هایشان و با همین شمشیرها که در دست فرزندان مالک است به جنگ شمر برویم و شمر همین آل خلیفه است همین عبدالله است و همین عبیدالله و شمر همین شورای...
-
گل باغ خدا
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 10:38
گل باغ خدا شب رسیده باز هم با لباسی رنگ غم توی نخلستان کسی می زند تنها قدم ¤¤¤ کیست او ؟ مولا علی (ع) آن امام مهربان او چراغ راه ماست در زمین و آسمان ¤¤¤ همسر او فاطمه (س) دختر پیغمبر(ص) است او گل باغ خداست عطر و بوی کوثر است ¤¤¤ روزگاری تیر غم روی بال او نشست تیر تیز غصه ها بال زهرا (س) را شکست ¤¤¤ فاطمه ، زهرا ،...
-
عاشقانه ترین نوشته شهید آوینی
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 09:39
مطلبی که خواهید خواند نوشته ای است از «سید مرتضی آوینی» پس از دیدار هنرمندان حوزه هنری با رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، در آبانماه 1368 نگارش یافته و در شماره آذرماه 1368 ماهنامه «سوره» به چاپ رسیده است. «دیدیم که می شناسیمش ……..و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم که می شناسیمش، نه آن سان که...
-
ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 09:37
حضرت آیت الله شیخ "لطف الله صافی گلپایگانی" از مراجع معظم تقلید در ۱۵ فروردین امسال - ۱۳۹۰- شعری سروده اند. متن این سروده که توسط حجة الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در اختیار خبر آنلاین قرار گرفته به شرح زیر است: ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست فخری به داریوش و به اسفندیار نیست مرده است دور رستم و سیروس...
-
نمی توان کلاغ ماند
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 09:41
نمی توان کلاغ ماند کلاغ، قارقار کرد نشست بر درخت پیر و غصه خورد و فکر کرد به زاغ و قالب پنیر. همیشه دزد گفته اند به این سیاه دلفریب همیشه فحش داده اند به این پرنده نجیب اگرچه هست خوش صدا اگرچه هست خوش خبر همیشه سنگ می زنند به این سیاه دربه در. توجهی نمی کنند به این پرنده شگرف به قارقار او که هست به رنگ روزهای برف....
-
دو جهان به هم بر آمد
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 09:39
دو جهان به هم بر آمد فیض کاشانی دل و دین و عقل و هوشم ،همه را به آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی دل آدمی ز جا شد ، چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی ز لب شکر فروشت دل فیض خواست کامی نه اجابتم نمودی ،نه مرا جواب دادی
-
ادبیات و شبه مدرنیته ایرانی - شهریار زرشناس
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 12:37
میرزادهی عشقی، شاعر شبهمدرنیست با گرایش آنارشیسم رمانتیک تقی رفعت و نخستین تلاشها برای «شعر نو» اشرفالدین گیلانی و شعر فکاهی مشروطه علیاکبر دهخدا، شاعر و ادیب شبهمدرنیست میانهرو مکرم اصفهانی، شاعر متجددمآب اصفهانی ایرج میرزا، شاهزادهی غربزدهی ستایشگر انحرافات اخلاقی دربارهی نیستانگاری شعر عارف قزوینی...
-
تنها گذارم گر تورا نامرد و پستم....
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:43
من داغدار ذکرهای آخرینم من بیقرار خیبر و فتح المبینم آغوش من آرامگاه صد شهید است چشمان من زائر به رگهای بریدست من زائر مصداق های سرخ مرگم من داغدار غنچه های برگ برگم پایم درون قتلگاه فکه گیر است قلبم میان تنگه چزابه اسیر است چشمان من مبهوت بستان و جفیر است من عابد و سنگر برایم همچو دیر است ای لاله های سرخ آه ای...
-
غنچه و گل سوختند.....
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:41
غنچه و گل سوختند..... باز به آرامشم عشق و جنون تک زده بر صفحات دلم خامه به رقص آمده باز ز راس قلم خون فوران می زند صفحه ی دل ، باغمت پیله به خود می تند عاقلم از آنکه از عشق تو شیدا شدم گمشده در خویش و در عشق تو پیدا شدم ای همه ی آفتاب سایه ی رخسار تو جام جهن بین عشق دیده ی بیمار تو ای که همه شمع ها دور تو پروانه وار...
-
حرامیان، حرامتان
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:40
به جبهه ها، رشادتم به سالها اسارتم خنده ی صبح و شامتان حرامیان، حرامتان اشک دو چشم رهبرم خون چکیده از سرم شهد شده به کامتان حرامیان، حرامتان داس عدو به گردنم شخم عدو بر بدنم گندم بی همتتان حرامیان، حرامتان ماهی شط خون چه شد؟ عشق چه شد؟ جنون چه شد؟ دور شده به کامتان حرامیان، حرامتان هم نفس آه که شد؟ یوسف صد چاه که شد؟...
-
جُمجُمَک برگ خزون
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:39
جُمجُمَک برگ خزون مادرم زینب خاتون قامتش عین کمون از کمون خمیده تر روزبه روز تکیده تر غصه داره غصه دار بی قراره بی قرار میگه مرتضی میاد میگه مرتضی میاد جمجمک برگ خزون بیبی جون و آقا جون جفتشون وقت اذون دستُ بالامی برن از بابا بیخبرن پس چی شد بچه ی ما کِی خبر ازش میاد؟ کِی...
-
یه روزی روزگاری
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:38
یه روزی روزگاری دو تا بچه بسیجی نمی دونم کجا بود توفکه یا دوعیجی تو فاو یا شلمچه تو کرخه یا موسیان مهران یا دهلران تو تنگه ی حاجیان تو اون گلوله بارون کنار هم نشستند دست توی دست هم با هم جناق شکستند با هم قرار گذاشتن قدر هم رو بدونن برای دین بمیرن برای دین بمونن با هم قرار گذاشتن که توی زندگیشون رفیق باشن ولیکن اگر یه...
-
اتل متل یه بازی
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:37
اتل متل یه بازی بازیای بچهگونه از آقا جون نشسته تا کوچولوی خونه اول عمونشسته بعد زن عمو فریده بعد مامان و آقاجون بعد بابا و سعیده مامان بزرگ کنارش بعد عمه جون خجسته بعد هم شوهر عمه که سوخته کنار نشسته همین طوری که میخوند رسید به پای باباش با دست روی پاهاش زد تِقّی صدا داد...
-
اتل متل یه بابا
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:36
اتل متل یه بابا دلیر و زار و بیمار اتل متل یه مادر یه مادر فداکار اتل متل بچهها که اونارو دوست دارن آخه غیر اون دوتا هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو میخواد بابا عاشق اونه به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر دست میذاره رو گیجگاش اون بابای مهربون فحش میده به بچههاش همون وقتی که هرچی جلوش باشه میشکنه...
-
آی قــصــــه قــصــــه قــصــــه نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــ
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:34
آی قــصــــه قــصــــه قــصــــه نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــــه یــــک زن قـــد خـمـیــــــــــده روی زمیـــــــن نشـسـتــــــه یــــک زن قـــد خــمیــــــــــده یـــــــــک زن دلشــکسـتـــــه کـــه چــادرش خــاکیـــــــه روی زمیـــــــن نــشسـتـــــه دست میذاره رو زانــــــــوش زانـــــوشــــو هی میمالــــه...
-
اتل متل یه جانباز
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:32
اتل متل یه جانباز که اسم اون احمده نمره جانبازیش هفتاد و پنج درصده اون که دلاوریهاش تو جبهه ها غوغا کرده حالا بیاین ببینین کلکسیون درده اون که تو میدون مین هزار تا معبر زده حالا توی رختخواب افتاده حالش بده بابام یادگاری از خون و جنگ و آتیشه با یاد اون زمونا ذره ذره آب میشه آهای آهای گوش کنید درد دل بابا رو می خواد بگه...
-
اتل متل یه باغچه
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:31
اتل متل یه باغچه یه باغچة پر از گل پر از صدای گنجشک پر از صدای بلبل اتل متل یه بابا یه بابای مهربون براسعیده بابا برا گلها باغبون پیش گلها نشسته کنارش هم سعیده بابا داره به دختر باغبونی یادمیده «به اون میگن نسترن این نهال اناره خیلی مواظبش باش تا که ثمر بیاره اینکه بیخ دیواره...
-
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:31
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا سارا لباس پوشید ، با جبه ها اجین شد در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد چندین هزار دارا ، بسته به سر سربند یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند سارای دیگری در مهران شده شهیده دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در از یک طرف...
-
آب رنگ مجازی
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:24
یک عمر نقش خیالی، از این و آن کشیدم بر صورتکهای سنگی، تصویر انسان کشیدم روزی که از آتش و خون، پروانهها پر کشیدند پرواز از یادمان رفت، از عشق دامان کشیدیم ما راهمان را جدا آن سمت خیابان کشیدیم کوچید ایل پرستو، ما پای در بند بودیم ماندیم در عصر سرما، جور زمستان کشیدیم بر چشمهایی که خشکید در خشکسال حقیقت با آب رنگی...
-
آئینه جنگ
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:23
ای جماعت جنگ یک آئینه است هفتة تاریخ را آدینه است لحظهای از این همیشه بگذرید اندرین آئینه خود را بنگرید داغ بود و اشک بود و سوز بود آه ! گویی این همه دیروز بود اینک اما در نگاهی راز نیست در گلویی عقدة آواز نیست نسلهای جاودان فانی شدند شعرها هم آنچه میدانی شدند روزگاران عجیبی آمدند نسلهای نانجیبی آمدند ابتدا...
-
آه از شبیخون های مسکوت
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:22
از محراب معاشقه به انقراض انفجار برگشتی از تخریب به ترمیم! از آب به قاب! می توان از طواف قنوت های شتاب به آغاز ابرهای خواب برگشت از میهمانی جنگلهای انبوه و سبز به میزبانی هیمه های خشکیده
-
باز فضا بوی بهاران گرفت
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 17:36
باز فضا بوی بهاران گرفت باز فضا بوی بهاران گرفت صولت سرما همه پایان گرفت سر چو برآورد طبیعت زخواب مست شد از جام می آفتاب بوی گل از پنجره ها سر کشید بلبل عاشق سوی گل پر کشید رازقی باغچه از جا پرید برف سر کوه گریبان درید باز نمودند زما دلبری صد گل افسونگر کاکل زری پونه صحرا نفسی تازه کرد لاله دهان باز به خمیازه کرد اسب...
-
بچه های خط اول
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 14:18
به شیمیایی ها که بی صدا می میرند بچه های خط اول علیرضا قزوه ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن دلشون یه دریا درده ،کی می دونه چی کشیدن ؟! می دونی چه دردی داره ،بی صدا ترانه خوندن ؟! می دونی چه سوزی داره ،تو آتیش نفس کشیدن ؟! هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم ما نفس کم نیاوردیم ،معلومه کیا بریدن ! سینه آتیش خلیله...
-
طنز سوم
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 20:32
طنز سوم استاد بوالفضول الشعرا بازیگر محبوب دل تو بودم یادآور »رابرت دنیرو«بودم خود خالق سبک و شیوه ای نو بودم هرچند فقط«رهگذر 2» (1) بودم! ¤ مامانی گفت یک سوپر استارم! بابایی گفت آکتری قهّارم! کی چشم به سیمرغ بلورین دارم امسال پی جایزه ی اسکارم! ¤ فانوس خیال بنده را نفت آمد شد کوچه ی ذهن من پر از رفت-آمد! این موکب...
-
بوی بارون
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 20:31
بوی بارون دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد به روزمرگ، شعرت، سوره یاسین نخواهد شد فریب می دهند این فصل ها، تقویم ها، گل ها از اسفند شما پیداست فروردین نخواهد شد مگر در جستجوی ربنای دیگری باشی وگرنه صد دعا زین دست یک نفرین نخواهد شد مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد به...
-
گلدان
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 20:29
گلدان گلی چیدم ز دنیای محبت نهادم توی گلدان اتاقم پس از چندی نگاه او عوض شد برایش بود چون زندان اتاقم سخن می گفت با خورشید و مهتاب نمی شد لحظه ای از حرف خسته سکوتش می دهد آزار من را گلم تنهاتر از تنها نشسته همیشه با نگاهی حسرت آلود به خورشید امیدش چشم می دوخت ز پشت شیشه تار اتاقم میان شعله های خشم می سوخت گلم! ای نرگس...
-
افهم یا شیخ
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 10:34
تو پشیمان میشوی و گریه خواهی کرد روزی که دیر شده ست به میر... افهم هم نخواهم گفت که دیر شده ست برایش... افهم! یا شیخ افهم... نه مصریان به خانه باز نمیگردند که خانه تمامی آنان میدان التحریر است بمبی به نام فیس بوک گذاشتند خنثی شد بمبی به نام تویتر ترکید بمبی به نام تو و میر بمبی به نام ۲۵ بهمن ترکیدید در سطل آشغال!...
-
بگو من هم ملک بودم
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 18:09
رسیدم تا اجل، امّا رسیدن شد فراموشم دمیدم در نی دنیا، دمیدن شد فراموشم سرم با خندۀ گل گرم شد در فصل گلچینی دلم چون سیب سرخ افتاد، چیدن شد فراموشم ندای ارجعی گل کرد، برگشتم دمی تا خود همین که پر در آوردم پریدن شد فراموشم مرید غیرتم، از خود گذشتن رفت از یادم شهید حیرتم در خون تپیدن شد فراموشم صدای سرمۀ چشمت گلوی...
-
قصیده خون خدا
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 18:07
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم تو را در مثنوی، در نی، تو را درهای و هو، در هی تو را در بند بند نالههای بی صدا دیدم تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم دوباره لیله القدر آمد و شوریدگیهایم تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم شب...
-
فقط برادران خالد
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 18:06
نه مومیایی مبارک نه زنده ی عمر سلیمان حتی نه البرادعی مسلمان که ممکن است فردا با امریکا به تفاهم برسد فقط برادران خالد اسلامبولی فقط عاشقان خمینی فقط دست های خالی مردم فقط کتاب خدا و وعده های الهی... رابرت گییز برای خودش ور می زند و کاخ سفید برای عمه جانش ملکه بریطانیای دسته دار اطلاعیه صادر می کند حتی سران فتنه ی...