در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

تنها گذارم گر تورا نامرد و پستم....

من داغدار ذکرهای آخرینم
من بیقرار خیبر و فتح المبینم

آغوش من آرامگاه صد شهید است
چشمان من زائر به رگهای بریدست

من زائر مصداق های سرخ مرگم
من داغدار غنچه های برگ برگم

پایم درون قتلگاه فکه گیر است
قلبم میان تنگه چزابه اسیر است

چشمان من مبهوت بستان و جفیر است
من عابد و سنگر برایم همچو دیر است

ای لاله های سرخ آه ای فاطمیون!
آه ای طلائیه...شلمچه...آه مجنون!

رفتید ای یاران ولی جا مانده ام من
ای کاروان تنهای تنها مانده ام من

لبیک ها لبیک ها آخر کجایید؟
با حنجر مسکوت من بیعت نمایید

همسنگرم ب*** حدیث غربت من
ای شمع الرحمن بخوان بر تربت من

من آتشی در زیر خاکستر نهانم
بر چفیه منقوش است خون دوستانم

من ماشه را بر روی دشمن می چکانم
من مادرش را بر عزایش می نشانم

من جرعه نوش ساغر روز الستم
آن روز من با فاطمه(س) میثاق بستم

مولای من...مولای من...من با تو هستم
تنها گذارم گر تورا نامرد و پستم....
نظرات 1 + ارسال نظر
شافی پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://hovalshafi.persianblog.ir

سلام بر شما
حال و هوایتان دوست داشتنیست.
التماس دعا دارم اخوی
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد