در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

از مردم متنفرم

نظرات احمد شاملو درباره «مردم»:از مردم متنفرم

 

شبکه ایران: دوم مرداد، سالروز مرگ احمد شاملو است. برخی از اصلاح طلبان او را «قوی ترین نماد روشنفکری ایران» شمرده اند. (روزنامه ایران، 9/5/79) و اصولاً از نظر روشنفکران و مطبوعات آنان، احمد شاملو «مردمی ترین شاعر فارسی» محسوب می شود (ماهنامه آدینه، نوروز 1368، مقاله آنها که نامشان سر زبان ها بود).

اما شاید جالب باشد که نظرات خود این «شاعر مردمی» را در باره مردم بدانیم. شاملو در مصاحبه ای با مجله فردوسی در سال 1345 نظراتش در این باب را مطرح کرده است که فارغ از هر توضیحی آنها را مرور می کنیم. احمد شاملو در این مصاحبه گفته است:

«شعرها یا خوبند یا مزخرف. اگر مزخرفند که چاپ کردن ندارند، و اگر خوبند، که حیف شعر خوب برای مردم. ... مردمی که یک زمان خوف انگیزترین عشق من بودند، مرا از گند، عفونت و نفرت سرشار کرده اند. چقدر آرزو می کردم که زندگانی ام-به هر اندازه کوتاه- سرشار از زیبایی باشد. افسوس می خورم که گند و تاریکی ابتذال و اندوه همه چیز را در خود فرو برده است. ... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست کم پس از مرگ، آرزوی من، به دور ماندن از مردم وپلیدی هایشان، بر آید. مردمی که از ایشان متنفرم. ... من وظیفه ای برای خود در قبال این مردم نمی شناسم.»
(مصاحبه احمد شاملو با مجله فردوسی، شماره 757، 13 فروردین


و اما در ادامه برای کسی که گفته بود : "ایشون حقیقت رو در مورد نسل فاسد ایرانی ها گفته"

حقیقت فاسد احمد شاملو



فریاد زنده باد برای مردگان!
7 پرده از 7 دهه زندگی روشنفکری- قسمت اول


نویسنده: پیام فضلی نژاد

آیا «احمد شاملو» که روشنفکران لیبرال او را «شاعر آزادی» و «مردمی ترین هنرمند معاصر» می نامند، در جنگ جهانی دوم جاسوس نازی ها بود و هر دهه از عمر 75 ساله خود را در خدمت یک جریان سیاسی گذراند؟ یا این ادعاها، پندارهای دروغی است که از عالم «توهم توطئه» می آید و فقط به درد «پرونده سازی» علیه هنرمندان آزادی خواه می خورد تا چهره مفاخر این مملکت را نزد نسل جوان مخدوش کند؟ این سوالات از هفته گذشته و پس از اشاره «حسین شریعتمداری» در سخنرانی اش به فرصت طلبی های سیاسی «احمد شاملو» (لانه جاسوسی، 1 اسفند 1392) بیشتر در معرض بحث رسانه ها و کاربران شبکه های اجتماعی قرار گرفت. عصاره سخن مدیر مسئول «کیهان» این بود که هدف نشریات زنجیره ای اردوگاه فتنه از ترویج و تبلیغ چهره هایی مانند شاملو، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و... صرفا «هنجارشکنی» است و به دنبال بالابردن هر تابلویی غیر از تابلوی «خط امام» و «هنر مردمی» هستند، اما مافیای روشنفکری- بنابر سنت ثابت فکری خود- جز سکوت و مغالطه پاسخ دیگری در برابر سخنان شریعتمداری نداشت. البته واکنش های عصبی هجوآمیز، عنصر ذاتی «رفتار روشنفکری» و بیماری شایعی است که امروزه جای تحلیل های استخوان دار را گرفته است. هرچه هست، وضع و وزن جریان روشنفکری معاصر همین است و این بار، همه شعور خود را به «ابراهیم نبوی» هجویه نویس حق العمل کار در سایت «روزآنلاین» سفارش دادند که نوشت:
    بعد از کشفیات همکاران شریعتمداری مبنی بر اینکه «صادق هدایت» آدم کثیفی بود، چون کت و شلوار می پوشید و کراوات می زد و موهایش را شانه می کرد و فرانسه را خوب حرف می زد، نوبت شاملو رسیده که آقای حسین شریعتمداری گفته که «شاملو جاسوس نازی ها بود.» یعنی زمانی که هیتلر خودکشی کرد و جنگ تمام شد، شاملو هنوز بیست سالش نشده بود. حالاسوال ما این است که این شاملوی جاسوس، خبر چه کسی را به آلمان ها می داد؟ تا به حال شاملو صهیونیست، عامل رژیم پهلوی، روشنفکر فاسد، انگلیسی، آمریکایی، همکار با موساد شده، لطفا بگویید که بالاخره کدامش بود و خانواده ای را از نگرانی نجات دهید! 1
    نگرانی خانواده روشنفکران و اردوگاه اپوزیسیون از بازخوانی کارنامه سیاسی و فکری چهره هایی مانند «احمد شاملو» اتفاق تازه ای نیست؛ کار «ابراهیم نبوی» هم که مطلبش را با زدن اتهامات غیرقابل انتشار به آقای شریعتمداری و نویسندگان «کیهان» تمام می کند، فرافکنی عصبی جدیدی نیست! جریان روشنفکری، نه فقط در ایران بلکه در خود غرب، همواره میل دارد تا تصویر بی عیب و نقصی از اسطوره هایش رواج یابد و در برابر هرگونه نقد تاریخی آنها به شدت آلرژی دارد و به جای پاسخگویی، تیک های عصبی می زند.
    برای همین، روشنفکران خود را مجاز می دانند هر انگ و برچسبی را به منتقدانشان بچسبانند و از آنان چهره مشتی «افراطی بی سواد» و عده ای «مرتجع هنرستیز» بسازند تا مبادا روایت های رسمی و فانتزی تاریخ روشنفکری از اعتبار بیافتد. نتیجه این جنگ روانی، تغییر اصل صورت مسئله است؛ یعنی آنچه روشنفکران به مخاطبان خود نمی گویند و زیرکانه به دست فراموشی می سپارند این است که واقعیت چیست و راست و دروغ کدام است؟ بالاخره هنرمندی مثل احمد شاملو «که بود و چه کرد؟» 7 پرده از 7 دهه زندگی روشنفکری و پیشینه سیاسی او را مرور کنیم:
    1- شاملو می گوید «نازیسم» اولین گرایش سیاسی او بود. گرچه «فرهنگ فرهی» رفیق 50 ساله شاملو در شماره 8 مجله «دفتر هنر» (چاپ لس آنجلس، مهر 1376، ص925) به کنایه می نویسد که این شاعر از یادآوری همسر اولش کراهت دارد، «همانطور که از هواداری اش از آلمانی ها در سال های دهه بیست یادی نمی کند؛ دورانی که زندانی متفقین شد.» 2 اما شاملو دست کم یک بار در شماره 15 ماهنامه «آدینه» (مرداد1366، ص22) ماجرای همکاری خود با نازی ها در جنگ جهانی دوم را شرح داد و آن را به حساب کم شعوری خود گذاشت و گفت: «من «زندانی سیاسی» متفقین بودم... و آلت دست گروهی ابله تر از خود شدم که با شعار دشمن دشمن ما، دوست ماست، ناآگاهانه- گرچه از سر صدق- می کوشند مثلابا ایجاد اشکال در امور پشت جبهه متفقین آب به آسیاب و دار و دسته اوباش هیتلر بریزند. البته آن گرفتاری از آن لحاظ که بعدها کمتر «فریب» بخورم و هر یاوه ای را شعار رهایی بخش به حساب نیاورم، برای من درس آموزنده ای بود.» 3 شاملو حتی برای پاک کردن ننگ همکاری اش با نازی ها، سراپای خودش را در این گفت وگو به فحش کشید و ادامه داد که آدمی بوده است «به اصطلاح معروف بیرون باغ! پسربچه ای را در نظر بگیرید که پانزده سال اول عمرش را در خانواده ای نظامی، در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و... ناگهان در نهایت گیجی و بی هیچ درک و شناختی از خواب پریده است.» به هرحال، هم شاملو تایید می کند و هم کوهی از اسناد و «تاریخ» به ما می گوید که او از سال 1322 به اتهام «خرابکاری در پشت جبهه متفقین با ماموریت از نازی ها» 21 ماه را در زندان گذراند و پس از آزادی به ارومیه رفت و آنجا نیز مجددا بازداشت شد. 4
    2- شاملو می گوید پس از نازیسم به «کمونیسم» پیوست. این آخرین باری نبود که شاملو اعتراف کرد می تواند تا «هر یاوه ای را به جای شعار آزادی بخش» اشتباه بگیرد و «آلت دست گروهی ابله تر از خود» شود. با جدایی از فاشیسم آلمانی، او به فاشیسم روسی روی آورد. پایان دهه 1320 عضو «حزب توده» شد و مزدش هم استخدام در سفارت مجارستان با عنوان «مشاور فرهنگی» بود. 5 با ژستی چپ گرا شعرهای «قطعنامه» و «آهن ها و احساس» را سرود و در همین دوره، 9 شماره از مجله «روزنه» و 3 شماره از مجله «آهنگ صبح» را برای توده ای ها درآورد. 6 این بار نیز به اتهام «ارتباط با شوروی ها» یک سال را در زندان قصر ماند و زمستان 1333 آزاد شد. 7 تا 30 سالگی، شاملو دو بار به همکاری با فاشیستی ترین احزاب استعماری در ایران پرداخت. همانطور که پس از جدایی از نازی ها آنها را به فحش کشید، با رفقای توده ای خود نیز همین کار را کرد. 8
    3- شاملو در 34 سالگی به یک مدیر دولتی رژیم پهلوی و نویسنده سفارشی «فیلمفارسی» تبدیل شد. او در میانه دهه 1330 برای سومین بار ایدئولوژی سیاسی خود را عوض کرد و پس از پیوند با محافل سلطنتی از طریق «اسماعیل پوروالی»، در سال 1338 رسما به عنوان یکی از مدیران سمعی و بصری وزارت کشاورزی منصوب گشت. 9 از همین سال نیز شروع به فعالیت سینمایی در جهت سیاست های فرهنگی رژیم پهلوی دوم کرد و نام وی به عنوان سناریونویس 20 فیلمفارسی از جمله «نیرنگ دختران» و «بی عشق هرگز» ثبت شد؛ فیلم هایی بی اعتبار و سفارشی که حتی روشنفکران آنها را «آبگوشتی» و «مبتذل» می نامند. 10 در نیمه اول دهه 1340 طوسی حائری همسر دومش را طلاق داد و سال 1343 با «آیدا سرکیسیان» ازدواج کرد و خیلی سریع با سرمایه همسر سومش مجموعه شعر «آیدا در آینه» را منتشر کرد. 11
    4- شاملو در 41 سالگی گفت «مردم مرا از گند و عفونت و نفرت سرشار کرده اند. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم!» 12 او در میانسالی از فاشیسم سیاسی به فاشیسم ذهنی و آنارشیسم روانی رسید. البته در پایبندی به هیچ ایدئولوژی ای یک هنرمند مسئول یا روشنفکر اصیل نبود و تقریبا هر 10 سال یک بار زیر حرف هایش می زد و از اعتقادات قبلی اش ابراز پشیمانی می کرد. در 13 فروردین 1345 شاملو در گفت وگو با مجله «فردوسی» گفت: «برای من همه چیز آیداست... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست کم پس از مرگ آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدی هایشان برآید؛ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفه ای برای خود در قبال این مردم نمی شناسم... من یک لاکی دارم و خزیده ام توش. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم.» 13 علی رغم این ادعاها، شاملو حتی همسر سومش «آیدا» را بازی می داد. وقتی در بهار 1354 از سفر به کنگره نظامی در رم ایتالیا بازگشت، در مصاحبه ای با روزنامه «رستاخیز» گفت: «روزها در کوچه های رم فریاد می زدم آیدای من کجاست؟ و می گریستم...»14 ولی یدالله رویایی، همسفر و رفیق شاملو در خاطرات خود صریحا نوشت که حرف های او در «رستاخیز» دروغ است، چرا که «روزها و شب های ما در کوچه های رم و بارهای ونیز به مستی و بی خبری می گذشت؛ با ویسکی و آذوقه ای از تریاک و شیره ناب(!) که با خود برده بودیم و مخدراتی دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین.» 15
    ادامه دارد
    
    * منابع و اصل اسناد این نوشتار در «دفتر پژوهش های موسسه کیهان» جهت مطالعه محققان موجود است و در آینده در کتاب «تاریخ سری ادبیات معاصر» به چاپ خواهد رسید. برای مطالعه بیشتر، نک: جلد 8 مجموعه «نیمه پنهان»، تهران: دفتر پژوهش های کیهان، 1380، صص 83-128.
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20724 به تاریخ 11/12/92، صفحه 10 (اخبار کشور)




زنده باد هیچ !
7 پرده از 7 دهه زندگی روشنفکری- قسمت پایانی


نویسنده: پیام فضلی نژاد

5- شاملو در 55 سالگی رسما از میلیشیای نظامی منافقین حمایت کرد! او سال های 1356 و 1357 را در آمریکا و انگلیس گذراند و با حمایت «فرح پهلوی» از 10 مرکز در رژیم شاه حقوق می گرفت، 16 اما 9 ماه پس از پیروزی انقلاب، شاملو ناگهان «چریک» شد!
    آبان 1358 او به همراه «محمدعلی سپانلو»، «هوشنگ گلشیری» و... برای حمایت رسمی از کاندیداهای 2 سازمان تروریستی «چریک های فدایی خلق» و «مجاهدین خلق» (منافقین) در اولین دوره انتخابات مجلس در بیانیه ای نوشت: «تحقق آرمان های قیام به منظور استقرار مناسبات عادلانه اجتماعی در گرو مبارزه برای تثبیت حقوق کار و دموکراسی است و آن را در پیوندی ناگسستنی با مبارزات ضد امپریالیستی خلق مان ارزیابی می کنیم.» 17 خرداد 1360، همان زمان که منافقین جوانان انقلابی را سلاخی می کردند، شاملو در نامه ای به حمایت مجدد از «مسعود رجوی» پرداخت و رجوی نیز روز 14 خرداد در نشریه «مجاهد» به او پاسخ داد: «برای مجاهدین خلق و میلیشیای مردمی و برای همه انقلابیون ایران به طور اعم، جای سرفرازی است که اکنون بیش از پیش از حمایت شما و سایر دوستانتان برخوردار شده اند.» 18 این چنین، زندگی سیاسی شاملو به کلکسیونی از «تجربه های فاشیستی» تبدیل شد که از نازیسم آلمانی و فاشیسم روسی تا میلیشیای نظامی منافقین و چپ آمریکایی را در خود جای داد.
    6- شاملو در 66 سالگی مجددا در فاشیسم روسی فسیل شد و گفت «فردوسی حق ضحاک ماردوش را خورد.» سال 1368 شاملو برای 18 ماه با دعوت «بنیاد سیرا» به آمریکا و اروپا رفت، اما نتیجه سفر هولناک بود. سخنرانی هایش درباره تاریخ ادبیات ایران، رسالت روشنفکران و موسیقی سنتی صدای بسیاری از چهره های سرشناس فرهنگی را درآورد. مهدی اخوان ثالث، شاعر شهیر عصر ما، پس از شنیدن سخنرانی شاملو در «دانشگاه برکلی» کالیفرنیا درباره اینکه «کاوه آهنگر لمپن بود»19 به او پاسخ داد: «می گوید کاوه لمپن بوده. حالابوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار لمپن ها بودی! کجای کاری بچه! مطرح بودن به هر قیمتی! آخر یعنی چه!» 20 در دهه 1350 نیز شاملو بر اساس همین روش ماتریالیستی تصحیح و تفسیری از «حافظ» را ارائه داد که استاد «مرتضی مطهری» در مقاله مفصلی به نقد رویکرد الحادی آن پرداخت 21 و بعدها حافظ شناسانی مانند «بهاءالدین خرمشاهی» بر آن ردیه نوشتند. 22
    ممکن است کسی شعری از شاملو را دوست داشته باشد یا نداشته باشد. این یک احساس شخصی است و موضوع بحث ما نیست؛ مهم این است که ارزش نظریه های ادبی شاملو حتی در زمان خود بسیار مورد مناقشه بوده است، چون قصد تحمیل روش تحلیل مارکسیستی «دیاگنوف» (مورخ روس) را بر فضای فرهنگی ایران داشت و مانند او معتقد بود «ضحاک ماردوش یک مصلح اجتماعی و یک ایرانی نیکوکار بود!» (فصلنامه ره آورد، بهار 1369، شماره 25) با تصویری که شاملو از آراء و دیدگاه هایش در آمریکا و اروپا از خود به جای گذاشت، نزد اکثر محافل فرهنگی داخلی و خارجی منفور شد و تا زمان مرگش جز نزد عده ای قلیل از نویسندگان و نشریات طیف اکثریت «سازمان چریک های فدایی» و مجلاتی مانند «آرش» و «کار» (چاپ خارج کشور) و ماهنامه «آدینه» (به سردبیری فرج سرکوهی و مسعود بهنود، چاپ تهران)، مورد اقبال دیگر محافل فرهنگی و فکری نبود. 23
    7- شاملو پس از مرگ «شاعر آزادی» و «وجدان روشنفکری ایرانی» شد! روز 6 مرداد 1379، همزمان با تشییع جنازه شاملو، «صادق صبا» رئیس فعلی بخش فارسی BBC با انتشار مقاله ای در روزنامه انگلیسی «گاردین» نوشت: «با مرگ احمد شاملو ایران قوی ترین نماد وجدان روشنفکری خود را از دست داد.» 24 یک روز بعد روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» یادواره ای را برای او به چاپ رساند و نوشت: «شاملو شاعر نوگرای ایران و یک چپ گرای سیاسی بود که برای براندازی حکومت شاه تلاش کرد!» 25 روزنامه «ایران» (ارگان رسمی دولت خاتمی) این مقالات و گزارش ها را در روزهای 8 و 9 مرداد 1379 بازنشر کرد. در عرض یک هفته، انگلیسی ها شاملو را به «شاعر آزادی و ملی» تبدیل کردند و از قضا نخستین مجلس بزرگداشتش نیز در لندن با سخنرانی «اسماعیل خویی» (شاعر لائیک و ضد دین) برگزار گشت؛ گرچه خویی و شاملو در دهه 1360 دشمنان درجه یک همدیگر به شمار می رفتند و هر یک، دیگری را «تروریست فکری» می نامید و صفحات نشریات «کیهان لندن»، «پویشگران» و ... صحنه دعوای آنان بود. 26
    
    
    * * *
    
    بالاخره روزی غوغای روشنفکری فرو می نشیند و تاریخ داوری می کند که چگونه «شاعر فاشیست» تبدیل به «شاعر آزادی» شد و چرا کسی را که در دانشگاه برکلی گفت «حرکت انقلابی مردم در سال 1357 مانند حرکت گاوها بود» 27 در مطبوعات انگلیسی و آمریکایی یک «چپ گرای انقلابی» نامیدند. آنچه تاسف هر ناظر منصفی را برمی انگیزد، تقلید بی کم و کاست روزنامه های نزدیک به «مجمع روحانیون مبارز» و مدعیان «خط امام» مانند «حیات نو» (به مدیریت سیدهادی خامنه ای) و «خرداد» (به مدیریت عبدالله نوری) به همراه روزنامه های دولتی «ایران» و «همشهری» از تاریخ سازی انگلیسی ها درباره شاملو است. این روزنامه ها پس از مرگ شاملو همان تیترهایی را چاپ می کردند که روزنامه های زنجیره ای «بهار» و «فتح» می زدند 28 و رویکردی همسو با هفته نامه «کیهان لندن» و فصلنامه «ره آورد» (ارگان کلوپ روتاری) داشتند. 29
    نسلی می تواند قربانی «جعل تاریخ» شود. این خطر کمی نیست و اثری که اشاره «حسین شریعتمداری» در سخنرانی اش بر سابقه «همکاری شاملو با نازی ها» در فضای رسانه ای گذاشت، توجه مجدد مخاطبان به نیمه پنهان و هویت واقعی جریان روشنفکری معاصر بود.
    
    * منابع و اصل اسناد این نوشتار در «دفتر پژوهش های موسسه کیهان» جهت مطالعه محققان موجود است و در آینده در کتاب «تاریخ سری ادبیات معاصر» به چاپ خواهد رسید. برای مطالعه بیشتر، نک: جلد 8 مجموعه «نیمه پنهان»، تهران: دفتر پژوهش های کیهان، 1380، صص 83-128.
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20725 به تاریخ 12/12/92، صفحه 10 (اخبار کشور)