-
نصیحت
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:30
امروز نصیحت نتوان کرد دو کس را پیران هوی را و جوانان هوس را گاوان شکم سیر به دنبال چرایند از سفره شان کم نکنی سیر و عدس را از گاو بجز رایحه ی یونجه مپرسید از خار مخواهید بجز جذبه ی خس را دم می زند از علم و عمل لیک نداند استاد شما فرق همین حرص و هرَس را علامه ی دین ، مفتی دهر است ولی حیف فرقی نشناسد لغت فُرس و فرَس را...
-
تلقین
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:29
تلقین دنیا حکایت تلخی ست از درد و غصّه و ماتم دنیا حکایت تلخی است افهم علی رضا افهم! این مرگ نیست ، این هستی ست، افهم که وصله ی کفشی دل بسته ای به این دنیا؟ دل داده ای به این عالم؟ تلقین مکن به خویش این را کاین شکّر است و شیرینی ست این شوکران شکر دارد امّا لبالب است از سم دنیا به این نمی ارزد تا دشمن کسی باشیم هم شکوه...
-
ساعت اشک
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:28
ساعت اشک ترس دارم به زیادت بکشد کم شدن من بار حسرت بدهد غنچه ی آدم شدن من سر به معراج زدی پیش تو پیشانی عجزم رکعتی بوی خدا داشت اگر خم شدن من جسم من روح شد و کاش به هنگام جدایی گم کند جسم مرا روح مجسّم شدن من من و او من شده و او شده و ما شده باشیم هم اگر او بشود بی هم و با هم شدن من همره سست عناصر نتواند که ببیند قصّه...
-
عاشقا سلام
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:27
این ترانه در آلبومی با همین نام (عاشقا سلام ) با صدای استاد علیرضا افتخاری و آهنگسازی استاد فریدون خشنود به تازگی منتشر شده است. فایل صوتی را اینجا بشنوید: آدما آسمونو می خوان چه کار کاش می شد سهم پرنده ها باشه کاش می شد تو هیچ دلی غم نباشه دل مردم خونه ی خدا باشه *** خونه ی خدا همینجاس تو دلا اگه با همدیگه مهربون...
-
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
جمعه 9 مهرماه سال 1389 21:17
آورده اند که ... یکی از شاعران پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از ده بیرون کنند . مسکین برهنه به سرما همی رفت . سگان به دنبال وی افتادند . خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند . زمین یخ گرفته بود . عاجز شد ، گفت : « این چه حرام زاده مردمانند ؛ سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!» امیر...
-
دیشب از چشمم بسیجی میچکید
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 18:32
دیشب از چشمم بسیجی میچکید از تمام شب «دوعیجی» میچکید باز باران شهیدان بود و من باز شب های «مریوان» بود و من دست هایم باز تا آهنج رفت تا غروب «کربلای پنج» رفت یادهای رفته دیشب هست شد شعرم از جامی اثیری مست شد تا به اقیانوس های دور دست هم چنان رودی که می پیوست شد مثنوی در شیشه مجنون نشست آن قدر نوشید تا بدمست شد...
-
شعر منتشر نشده شهریار درباره رهبر انقلاب
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 20:26
شعر منتشر نشده شهریار درباره رهبر انقلاب به همراه متن تقدیمی این شاعر به شرح زیر است: بر آستان والای آیت الله خامنهای ریاست جمهوری اسلامی محبوب و امام جمعه بزرگوار تهران تقدیم و توفیق روزافروز ایشان و امام امت و رزمندگان اسلام را شب و روز به دعا مسئلت مینمایم. رشگم آید که تو حیدر بابا بوسی آن دست که خود دست خداست...
-
سلام بر همه الا به انقلاب فروش
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:17
تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید هماره اجر شما باد با کباب فروش حراج عشق ببین در دکان سمساران قمار عقل نگر در سرای قاب فروش خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش...
-
مثل نسیم
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:13
قرار نیست که ما تا همیشه بد باشیم علیه عشق سندهای مستند باشیم تمام راه خطا را درست طی کردیم بیا که راه وفا را کمی بلد باشیم بیا به سادگی باغ احترام کنیم و آبدارترین میوه ی سبد باشیم رونده مثل نسیمی که می وزد همه جا شبیه برگ که بر آب می رود باشیم به پاس حرمت گل باغ رالگدنکنیم اگر نشد که چنین بود درصدد باشیم بدست حضرت...
-
خوشا گیجی ، خوشامنگی ، خوشا در عشق یک رنگی
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:11
گیج و منگم قلب تاریکم گرفته یا چراغی یا بکُش یا نیمه جانم را ببر تا کوی سرمستان لولی وش ببر تا بوی می شاید به رقص آرد من خاموش و تنها را مرا در بیستون بگذار مرا بگذار تا با تیشه ی فرهاد فریادی برآرم از سر آشفته سامانم مرا با حافظ و عطار هم سوکن مرا در خانقاه شمس و مولانا به رقص آور مرا بی سر چنان عطار رقصان کن دهانم...
-
دستور زبان عشق
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:03
دستور زبان عشق دست عشق از دامن دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ می توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی گذاره در نهاد ما نهاد خوب می دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد
-
سفر ایستگاه
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:02
سفر ایستگاه قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!
-
شعر نی نامه از مرحوم قیصر امین پور
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:01
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن خوشا از نی، خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی، نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گل، بیماری سنگ قلم،...
-
«کوچه های کوفه»
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:00
شعری از قیصر امین پور « کوچه های کوفه» این جذر ومد چیست که تا ماه می رود؟ دریای درد کیست که در چاه می رود؟ این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود آبستن عزای عظیمی است کاین چنین آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود امشب فرو فتاد مگر ماه از...
-
برای شیمیاییهای جنگ
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 11:50
برای شیمیاییهای جنگ دارم بالا میآورم از بس بالا و پایین دویدهام سد امیرکبیر تیر خورده است چرا اخبار نمیگوید؟ تپانچه در دست ناصرالدین شاه است چرا اخبار نمیگوید؟ آبها هرز میروند و انسانها هرز چرا اخبار نمیگوید؟ در هر اداره ای ناصرالدین شاه ایستاده با تپانچهاش به انتظار من! به سبیل مبارکت قسم آقای دکتر! من...
-
به کشیشی که خودسوزی کرد در فلوریدا...
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:57
به کشیشی که خودسوزی کرد در فلوریدا... اگر خدا بخواهد ابرهه می سوزد در فلوریدا و آب می پاشد بر سر آتش حالا از ونکور تا کشمیر مردم به خیابان ریخته اند کشیش بی کششی بودی آقای جونز! بدان خیال که سوزد کتاب در آتش دوباره ابرهه ای ریخت آب در آتش کشیش بی کششی بودی که فکر می کردی آفتاب را می توان سوزاند و ذره بین گرفتی تا پشت...
-
حسرت پرواز
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:51
حسرت پرواز چه عاشقانه قفس را خراب میکردی برای پر زدن از خود شتاب میکردی من و قفس، من و ماندن، من و نمیآیم تو سد فاصلهها را خراب میکردی به شوق دشنه و آتش به شوق رفتن بود بیا، بمانِ مرا، گر جواب میکردی چه با شکوه چه بالا بلندگاه عروج نشستگان هوس را عتاب میکردی طلوع کن تو که شب را به روز میدادی و از تلالو نور...
-
باور
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 22:50
شعر از امیرعاملی برای دفاع مقدس باور باور کنید بال و پری را که سوخته است ققنوس رفته از نظری را که سوخته است حرف از شب و سیاهی و ظلمت نمیزنم بشنو حکایت سحری را که سوخته است آخر برادران من آخر نمیشود تصویر کرد نقش سری را که سوخته است باور کنید دیدهام آری به چشم خود بر دوش یک پدر پسری را که سوخته است حتی زبان شعر هم...
-
مرد با هرچه ستم هر چه بلا می ماند
شنبه 3 مهرماه سال 1389 20:14
نتوان گفت که این قافله وا می ماند، خسته و خفته از این خیل جدا می ماند این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنید، این سفر همره تاریخ به جان می ماند دانه و دام در این راه فراوان اما، مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما، مرد با هرچه ستم هر چه بلا می ماند
-
هوالحی
شنبه 3 مهرماه سال 1389 20:01
هوالحی محسن حسن زاده لیله کوهی دوستان اینک نویــــــــــد آورده ام روزه بگشایید عیــــــــــد آورده ام تحفه ای از سرزمیـــــــــــــن آرزو چیزی از جنس امیـــــــد آورده ام مژده، ای بر درنشینان خمــــــار! با خود این ساعت کلیــد آورده ام ای حریفان! دور دور باده نیــست جرعه ی «هل من مزیـد» آورده ام با همین یک جرعه در...
-
بزرگ تر از بزرگ
شنبه 3 مهرماه سال 1389 20:00
بزرگ تر از بزرگ محمدتقی جنت امانی شناسنامه اش چند سال از خودش بزرگ تر بود اما همچنان درخت ها صدایش می زدند پارک ها اسباب بازی ها چرخ فلک ها نمی شنید دلش هوای غزل کرده بود هوای باران احساس کرد: آسمان صدایش می زند سنگرها تفنگ ها تانک ها و رفت حالا از شناسنامه اش خیلی بزرگ تر شده است! عطرنام شهیدان نه پشت این میزها دلم...
-
به یاد شهیدان
شنبه 3 مهرماه سال 1389 20:00
به یاد شهیدان در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است « امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است » تا لحظه ای پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است در آسمان سینه ی من ابر بغض خفت صحرای دل بهانه ی باران گرفته است از هر چه بوی عشق تهی بود، خانه ام اینک صفای لاله و ریحانه گرفته است دیشب دو چشم پنجره در خواب می خزید...
-
نشان پرواز
شنبه 3 مهرماه سال 1389 19:59
نشان پرواز حسین اسرافیلی کسی نگفت از میان توفان، چــــگونه آن شب گذشته بودی؟ ز گردباد و تگرگ و باران، چــــــــــگونه آن شب گذشته بودی؟ کسی نگفت از میان آتش، مـــــــــیان آن شعله های سرکش بهانه در دل، شراره در جــــان، چگونه آن شب گذشته بودی؟ نه ردّپایی، نه گرد راهی، فقط تــــــــــــــفنگی شکسته دیدم تو بی نشان از...
-
اى آنکه در نگاهت حجمى زنور دارى
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 09:06
اى آنکه در نگاهت حجمى زنور دارى انتظار اى آنکه در نگاهت حجمى زنور دارى کى از مسیر کوچه قصد عبور دارى؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى اى آنکه در حجابت دریاى نور دارى من غرق در گناهم، کى مىکنى نگاهم؟ برعکس چشمهایم چشمى صبور دارى از پردهها برون شد، سوز نهانى ما کوک است ساز دلها، کى میل شور دارى؟ در خواب دیده بودم،...
-
روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 11:07
جوحی به حج واجب ماه رجب رسید همراه شیخنا که به درک رطب رسید می خواست تا شراب طهوری دهد به ما جوشید آنقدر که به آب عنب رسید صبحی به منبر آمد و فرمود باک نیست گر واجبات رفت به ما مستحب رسید از نو صلا زدند که ما را وجب کنند از رای ها به شیخ همان یک وجب رسید مشت و وجب برای همین آفریده شد بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!...
-
«عاشقانههای یک کلمن!»محمد حسین جعفریان
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 11:01
محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوشنویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و ایثارگران، آنجا آویزان کنند. «عاشقانههای یک کلمن!» دیگر نمی گویم؛ پیشتر نرو! اینجا باتلاق است! حالا می گردم به کشف باتلاقی تواناتر در اینهمه خردی که حتی باتلاق...
-
بوی بارون
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 07:52
بوی بارون مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد، آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون، سر خود مجنون گشت ز سمک تا به سمایش کشش لیلی برد من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا ز کجا بود مگر دست...
-
طعم آفتاب
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 07:51
طعم آفتاب مزرع امید را زاین بیشتر نپسند خشگ بر رگ جان نشتری زن قطره ی چندی ببار دیده بیدار می باید ره خوابیده را تا نگردیده است صبح از خواب غفلت سربرآر هر که یک دم پیشتر برخیزد از خواب گران گم نسازد دست و پا چون غافلان در وقت بار صائب تبریزی رحمت الله علیه
-
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 09:10
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد بیرون زده ام تا پدرم پرده ی شب را کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد خمخانه بیارید که آن باده که باشد در خورد خماریم به پیمانه نگنجد میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا جای دگر این...
-
از مردم متنفرم
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 09:09
نظرات احمد شاملو درباره «مردم»:از مردم متنفرم شبکه ایران: دوم مرداد، سالروز مرگ احمد شاملو است. برخی از اصلاح طلبان او را «قوی ترین نماد روشنفکری ایران» شمرده اند. (روزنامه ایران، 9/5/79) و اصولاً از نظر روشنفکران و مطبوعات آنان، احمد شاملو «مردمی ترین شاعر فارسی» محسوب می شود (ماهنامه آدینه، نوروز 1368، مقاله آنها که...