در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

شعر نی نامه از مرحوم قیصر امین پور

geysar-1.gif


خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن


خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن


خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن


نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است


نوای نی، نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است


نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل، بیماری سنگ


قلم، تصویر جانگاهی است از دل
علم، تمثیل کوتاهی است از نی


خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد


دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز


چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟


سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری


پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت، غم دیرینه او


غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست


دلش را با غریبی، آشنایی است
به هم اعضای او وصل از جدایی است


سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال


ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد


سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل


چگونه پا ز گل بر دارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟


گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی


چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی، نوای عشق سر داد


به روی نیزه و شیرین زبانی!
عجب نبود ز نی شکر فشانی


اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش میکشاند


سزد گر چشم ها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند


شگفتا بی سر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!


ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد