در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

و میراثی از آن پیر خمین است

عراق و مصر و تونس یا که لبنان
همه عشاق رهبر مثل ایران

چه رهبر؟ تاج سر، نور دو عین است
و میراثی از آن پیر خمین است

خمینی عاشقش بوده است و ما نیز
به جان او نموده بس دعا نیز

امام مهربان او را دعا کرد
دری از او به‎سوی دوست وا کرد

سخن‏دان و سخن‌سنج و حکیم است
هرآن‎کس نیست با رهبر، رجیم است

چگونه بی‌ولای او توان زیست
دمی نشناختن او را روا نیست

ولی امر ما «سیّدعلی» را
نگهدار ای خدای هر دو دنیا

خداوندا ولایت را نگه‎دار
دل او را ز خیل ما میازار

هرآن‏کس بی‎ولی شد انحرافی است
بگویم باز یا این‌قدر کافی است؟

ولی از فتنه‌ها آگاهمان کرد
ولایت پیر، پیر راهمان کرد

جهان باشد ولایت را خریدار
هلا ای خصم دون! حرمت نگه‎دار

چگونه می‌شود او را ندیدن
و ناز غیر رهبر را خریدن

به‎دورش جملگی پروانگانیم
به‎پیری هم ز نور او جوانیم