در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

از غم دوست در این میکده فریاد کشم

از غم  دوست  در  این میکده فریاد  کشم
دادرس نیست که در هجر رُخش داد کشم


داد و بیداد که در محفل ما، رندی نیست

که بَرش  شکوه برم ،‌ داد ز  بیداد  کشم


شادیم  داد ،  غمم داد و  جفا داد  و  وفا

با  صفا   منّت آنرا  که به من  داد  کشم


عاشقم ، عاشق  روی تو ، نه چیز  دگری

بار هجران  و  وصالت به دل  شاد   کشم


در غمت ای گل وحشیِ  من ای خسرو من

جور  مجنون ببرم ، تیشة  فرهاد  کشم


مُردم از زندگی بی تو که با من هستی

طرفه سرّی است که باید بَرِ اُستاد  کشم


سالها  می‌گذرد ،  حادثه‌ها  می‌آید
انتظار   فرج  از  نیمة ‌خُرداد  کشم
 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

روح منی خمینی!
دست شما درد نکنه از اینکه این شعر و شعر آقا رو میذارین

حامد پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:37 ب.ظ

شعر انتظار سازنده از
استاد علی نوشادی شبستری:
بامن بگو:

با من بگو
با من بگو
از عشق وایمانت بگو
از سّرپنهانت بگو
ازلطف یزدانت بگو
ای حامی آزادگان
ای باوردلدادگان
ای دیده جور ازخاکیان
ای برتر ازافلاکیان
ای کرده دردلها کیان
ای اسوه کون ومکان
ای جام عشق وزندگی
ای مشق ودرس بندگی
ای مایه سرزندگی
ای یاد توآرام جان
مهدی همای رهنما
جانها فدای توهدی
ای مظهر لطف خدا
ای داری از احمد ندا
درانتظارت مانده ایم
شیطان زدلها رانده ایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد