در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

لیاقت

لیاقت

آبی تراز آنیم که بی رنگ بمیریم

ازشیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن

همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

مارا بکش و مثله کن و خوب بسوزان

لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم

یک جرات پیدا  شدن و شعر چکیدن

بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد

در غیرت ما نیست که از ننگ بمیریم

پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است

بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که این گونه غریبیم

شاید که خدا خواسته دلتنگ بمیریم

(هادی منوری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد