در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

تغزلی به تو تقدیم می‌کنم رهبر

 

 

«تغزلی به تو تقدیم می‌کنم رهبر
تغزلی که نوشتم هزار بار از سر
هزار بار نوشتم که دوستت دارم
هزار بار سرودم سروده‌ی باور
گلی، همیشه دعا می‌کنم به جان بهار
که تا ابد نشوی از خزان دمی پرپر
تو امتداد امامی بهار را مانی
بهار خاطره در ذهن پاک نیلوفر
فدای قد بلندت بلند قامت ما
بمان به رغم منافق، به سایه سنگر
تو را سروده‌ام ای عشق چون دلم فرمود
تو را سروده‌ام ای از همیشه زیباتر
بهار مثل تو زیباست یا تو مثل بهار؟
یکی از آن دگری هست زان دگر بهتر
حسود را نتوان چاره کرد می‌دانم
که آتشی است نهان در نقاب خاکستر
ولی به رغم رقیبان به کوری نامرد
تغزلی به تو تقدیم می‌کنم رهبر» 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد