در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

هر دلی کو به عشق مایل نیست

هر دلی کو به عشق مایل نیست حجره‌ی دیو خوان، که آن دل نیست
زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق که ز گل عندلیب غافل نیست
دل بی‌عشق چشم بی‌نور است خود بدین حاجت دلایل نیست
بیدلان را جز آستانه‌ی عشق در ره کوی دوست منزل نیست
هر که مجنون نشد درین سودا ای عراقی، بگو که: عاقل نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد