در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

دید وبازدید عید

دید وبازدید عید
سایه سنگ بر آیینه خورشید چرا ؟
خودمانیم ،بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمی خیره شدن
طعن و تردید به سر چشمه خورشید چرا؟
طنز تلخی است به خود تهمت هستی بستن
آنکه خندید چرا؟ آنکه نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولی به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد اینسور شب عید چرا؟
دستور زبان عشق

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت

بازگشت

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ام – که تهی بود – بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید همسایه
صدای گریه نخواهی شنید همسایه
همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هرکه مرا دیده درگذر دیده
منم که نانی اگر داشتم از آجر بود
و سفره ام – که نبود – از گرسنگی پر بود
به هر چه آینه ، تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است
اگر به لطف و گر قهر ، می شناسندم
تمام مردم این شهر می شناسندم
من ایستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر شهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ام – که تهی بود – بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت
چگونه بازنگردم ؟ که سنگرم آنجاست
چگونه ؟ آه ! مزار برادرم آنجاست
چگونه بازنگردم ؟ که مسجد و محراب
وتیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام بستن و الله اکبرم آنجاست
شکسته با لی ام اینجا شکست طاقت نیست
کرانه ای که در آن خوب می پرم ، آنجاست
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده که آن پای دیگرم آنجاست
شکسته می گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده ام از دردتان خبر دارم
تو هم به سان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچه غربت سپرده ای با من
و نعش سوخته بر شانه برده ای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشت
و چند بوته مستوجب درو هم داشت
اگر چه سیبی از این شاخه ناگهان گم شد
و مایه نگرانی برای مردم شد
اگر چه متهم جرم مستند بودم
اگر چه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید نا امید مرا
- ولو دروغ – عزیزان بغل کنید مرا
به این امام قسم چیز دیگری نبرم *
به غیر خاک حرم چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان – هر که هست – آجر باد

* منظور حرم امام رضا علیه السلام است

 

محمد کاظم کاظمی