در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در این هزاره ی سوم از این هزار یکی کم

این غزل به حسین منزوی تقدیم شده است.
-------------------------------------------------
در این هزاره ی سوم از این هزار یکی کم
قطار راه می افتد ، از این قطار یکی کم

پیمبران همه شاعر ، پیمبران همه عاشق
ز شاعران اولوالعزم روزگار یکی کم

هزار و سیصد و بیست و چهار روز و یکی شب
هزار و سیصد و هشتاد و سه بهار ...یکی کم

تو کم نمی شوی ای کهکشان هر چه ستاره
چگونه کم کنم از نور بی شمار یکی کم

ز جمع این همه سرمست سربلند ، یکی تو...
ز جمع این همه منصور سر به دار یکی کم...
 

 

علیرضا قزوه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد