در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

قصه ساحل

قصه ساحل

نقش اندامش میان آب
 رنگ خواب آشنایی در نگاهم ریخت .
 ساق پایش همچو ماهی ، نرم
 زیر دستم آمد و بگریخت .

آن قدر در گوش او خواندم
 تا تهی شد خاطرم از شعر شورانگیز ،
 شوری بازوی او ماند و لبان من
گرمی مرداد ماند و سردی پرهیز .

چون دو روح تشنه ، گرم عشق
 با غم هستی در افتادیم .
شام ، از ره می رسید و ما
 ماسه های خیس را از تن تکان دادیم  

 

 

مهدی سهیلی

نظرات 2 + ارسال نظر
علی محمد محمدی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ http://ermes3.blogsky.com

سلام
اسن عجیب وبلاگت من رو کشوند به اینجا و البته خوشحالم از این موضوع !
جدا شما ژاپنی هستین یا مقیم اونجا !؟
وبلاگ خوب شاعرانه ای داری

درود و بدرود !

رضا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

با درود
شعر «سایه ها» از آن زنده یاد محسن هشترودی است.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد