ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سفر کرده
ای سفر کرده ، بیا !
بی تو گلبوته ی عمرم پژمرد
بی تو جانم فرسود
تک چراغ شب بختم افسرد.
ای سفر کرده ، سفر کرده ، سفر کرده ی من !
دل من رفته ز دست
چشم من مانده به راه
منم و موی سپید
منم و روز سیاه
هر شب مهتابی
ماه ، در دیده ی من فانوسیست که سر راه تو می آید باز
به امید اینکه بیایی شاید زین ره دور و دراز ....
هر شب مهتابی
کهکشان در نگهم جاده ی سیم اندودیست
که برای تو چنین رخشنده است
که برای تو چنین تابنده است
پای بگذار به این جاده ی سیمین و بیا
هر شب مهتابی
هر ستاره به نظر دانه ی مرواریدیست
که فرو ریخته از رشته ی گردند ی
یا چو شمعیست که افروخته حاجتمندی .
زیر لب می گویم : این همه مروارید ، وین همه شمع ،
همراه آینه ی روشن ماه
دختر شب به سر رهگذرت آورده است
یا به خوشنودی ای مژده که بر میگردی ،
آسمان، خانه ی نیلینه چراغان کرده است .
ای سفر کرده بیا !
بی تو من هستم و من
منم و تنهایی
بی تو در خلوت دنیای سکوت
گل آغوش کنم دختر رویای تو را
میکشد بر در و دیوار دلم
دست نقاش خیال ، طرح زیبای تو را
دیده هر سو فکنم پیش نظر میبینم ، گل سیمای تو را
خویش را با تو در آیینه ی دل می نگرم
چشم بر چشم و ، نگه بر نگه ، روی به روی
ناگهان می یابم ، آشنا با لب خود مخمل لب های تو را
ای سفر کرده ، ای سفر کرده ، ای سفر کرده بیا !
بی تو گلبوته ی عمرم پژمرد
جانم فرسود
تک چراغ شب بختم افسرد
ای سفر کرده بیا
ای سفر کرده بیا ... .
مهدی سهیلی