در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

فراموش کن

   فراموش کن

 

   کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟!
   که شد زندگی بی تو زندان من

 

   کجایی تو ای تک چراغ شبم ؟

   که دور از تو جان میرسد بر لبم .

 

   لبم ،بوسه جوی لبِ نوش تُست

   در آغوش من بوی آغوش تُست

 

   به هر جا گلی دیده ،بو کردم

   ز گلها تو را جستجو کرده ام

 

   شب آمد، سیاهی جهان را گرفت

   غم تو ،گریبانِ جان را گرفت

 

   بیا ای درخشنده مهتاب من

   که عشق تو بُرد از سرم خواب من

 

   رهایم مکن در غمِ بی کسی

   کنم ناله ، شاید به دادم رسی

 

   خطاکارم ، اما ز من گوش کن

   بیا رفته ها را فراموش کن ... 

 

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد