در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

من هم می‌میرم

من هم می‌میرم
اما نه مثل غلامعلی
که از درخت به زیر افتاد
پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند  
و با غیظ ساقه‌های خشک را جویدند
چه کسی برای گاوها علوفه می‌ریزد؟
من هم می‌میرم
اما نه مثل گل‌بانو
که سر زایمان مرد
پس صغرا مادر برادر کوچکش شد
و مدرسه نرفت
چه کسی جاجیم می‌بافد؟
من هم می‌میرم
اما نه مثل حیدر
که از کوه پرت شد
پس گرگ‌ها جشن گرفتند
و خدیجه بقچه‌های گلدوزی‌شده را
در ته صندوق پنهان کرد
چه کسی اسب‌های وحشی را رام می‌کند؟
من هم می‌میرم
اما نه مثل فاطمه
از سرماخوردگی
پس مادرش کتری پرسیاوشان را
در رودخانه شست
چه کسی خرمن‌ها را به خرمن‌جا می‌آورد؟
من هم می‌میرم
اما نه مثل غلامحسین
از مارگزیدگی
پس پدرش به دره‌ها و رودخانه‌های بی پل نگاه کرد و گریست
چه کسی آغل گوسفندان را پاک می‌کند؟
من هم می‌میرم
اما در خیابانی شلوغ
در برابر بی‌تفاوتی چشم‌های تماشا
زیر چرخ‌های بی‌رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی از بیمارستان دولتی برمی‌گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس ۴×۶ خواهند نوشت
ای آن‌که رفته‌ای …

چه کسی سطل‌های زباله را پر می‌کند؟


http://s5.picofile.com/file/8159637400/harati.jpg

سلمان هراتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد