-
ما برای گسترش عشق به دنیا می آییم و از دنیا می رویم
جمعه 5 دیماه سال 1393 10:28
پاسخ یک نامه تعارف کردی دوستمان داری در نامه ای در پاکتی که به تمبری از / آسمان خراشهای واشنگتن / آلوده بود و تصویری از تو با لبخند با پلاکی نقره ای در پارک مثل یک گاو مقدس در هندوستان خوشبختی و دو صفحه حرف از « فرانک » * اما اینجا آسمان آبی است وطن پیراهنی تابستانی در بر دارد و کنار پنجره ای ایستاده است که رو به...
-
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
جمعه 5 دیماه سال 1393 10:23
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن...
-
سفر گزید باز از این کوچه همنفسی
جمعه 5 دیماه سال 1393 10:15
سفر گزید باز از این کوچه همنفسی پرید و رفت بدان سان که مرغی از قفسی کسی که مثل درختان به باغ عادت داشت شبیه لاله به انبوه داغ عادت داشت کسی که همنفس موجهای دریا بود صداقت نفسش در نسیم پیدا بود بهار سبز در آشوب خشکسالی بود شکوفه دار ترین باغ این حوالی بود کسی که خرقه ای از جنس آب در بر داشت کسی که شعر مرا از ترانه می...
-
دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو
جمعه 5 دیماه سال 1393 10:12
دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟ دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو...
-
من هم میمیرم
جمعه 5 دیماه سال 1393 10:09
من هم میمیرم اما نه مثل غلامعلی که از درخت به زیر افتاد پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند و با غیظ ساقههای خشک را جویدند چه کسی برای گاوها علوفه میریزد؟ من هم میمیرم اما نه مثل گلبانو که سر زایمان مرد پس صغرا مادر برادر کوچکش شد و مدرسه نرفت چه کسی جاجیم میبافد؟ من هم میمیرم اما نه مثل حیدر که از کوه پرت شد پس...
-
نامه به نوشیروان
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:13
نامه به نوشیروان بزرگمهر، به نوشینروان نوشت که خلق ز شاه، خواهش امنیت و رفاه کنند شهان اگر که به تعمیر مملکت کوشند چه حاجت است که تعمیر بارگاه کنند چرا کنند کم از دسترنج مسکینان چرا به مظلمه، افزون بمال و جاه کنند چو کج روی تو، نپویند دیگران ره راست چو یک خطا ز تو بینند، صد گناه کنند به لشکر خرد و رای و عدل و علم...
-
ناتوان
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:11
ناتوان جوانی چنین گفت روزی به پیری که چون است با پیریت زندگی بگفت اندرین نامه حرفی است مبهم که معنیش جز وقت پیری ندانی تو، به کز توانائی خویش گوئی چه میپرسی از دورهٔ ناتوانی جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا نماند در این خانهٔ استخوانی متاعی که من رایگان دادم از کف تو گر میتوانی، مده رایگانی هر آن سرگرانی که من کردم اول...
-
نا اهل
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:08
نا اهل نوگلی، روزی ز شورستان دمید خار، آن گل دید و رو در هم کشید کز چه روئیدی به پیش پای ما تنگ کردی بی ضرورت، جای ما سرخی رنگ تو، چشمم خیره کرد زشتی رویت، فضا را تیره کرد خسته گشت از بوی جانکاهت وجود این چه نقش است، این چه تار است، این چه پود حجلت است، این شاخهٔ بیبار تو عبرت است، این برگ ناهموار تو کاش بر میکند،...
-
نا آزموده
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:05
نا آزموده قاضی بغداد، شد بیمار سخت از عدالتخانه بیرون برد رخت هفتهها در دام تب، چون صید ماند محضرش، خالی ز عمرو زید ماند مدعی، دیگر نیامد بر درش ماند گرد آلود، مهر و دفترش دادخواه و مردم بیدادگر هر دو، رو کردند بر جای دگر آن دکان عجب شد بی مشتری دیگری برداشت کار داوری مدتی، قاضی ز کسب و کار ماند آن متاع زرق، بی بازار...
-
مور و مار
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:02
مور و مار با مور گفت مار، سحرگه بمرغزار کاز ضعف و بیخودی، تو چنین خردی و نزار همچون تو، ناتوان نشنیدم بهیچ جا هر چند دیدهام چو تو جنبندگان هزار غافل چرا روی، که کشندت چو غافلان پشت از چه خم کنی، که نهندت به پشت بار سر بر فراز، تا نزنندت بسر قفا تن نیکدار، تا ندهندت به تن فشار از خود مرو، ز دیدن هر دست زورمند جان...
-
مناظره
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 23:59
مناظره شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت گه مناظره، یک روز بر سر گذری یکی بگفت به آن دیگری، تو خون کهای من اوفتادهام اینجا، ز دست تاجوری بگفت، من بچکیدم ز پای خارکنی ز رنج خار، که رفتش بپا چو نیشتری جواب داد ز یک چشمهایم هر دو، چه غم چکیدهایم اگر هر یک از تن دگری هزار قطرهٔ خون در پیاله یکرنگند تفاوت رگ و شریان...
-
معمار نادان
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 23:56
معمار نادان دید موری طاسک لغزندهای از سر تحقیر، زد لبخندهای کاین ره از بیرون همه پیچ و خم است وز درون، تاریکی و دود و دم است فصل باران است و برف و سیل و باد ناگه این دیوار خواهد اوفتاد ای که در این خانه صاحبخانهای هر که هستی، از خرد بیگانهای نیست، میدانم ترا انبار و توش پس چه خواهی خوردن، ای بیعقل و هوش از برای...
-
مست و هشیار
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 23:53
مست و هشیار محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار...
-
بر در دروازه ی تقدیر نتوانم نشست
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 08:37
بر در دروازه ی تقدیر نتوانم نشست بر مزار مرده ی تصویر نتوانم نشست در نظر بازی، حریف حضرت آیینه ام تازه روی حسن خویشم، پیر نتوانم نشست گرچه سهل است آشتی با مردم نادان مرا در فراهم کردن تدبیر نتوانم نشست گرچه در زنجیر زورم خسته می بینند خلق بر فراز منبر تزویر نتوانم نشست دوستان از بس که در آزار من کوشیده اند در حضور...
-
کیستم من بندهای از بندگان مرتضی + دانلود فیلم شعر خوانی میرشکاک
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 08:28
در سوک مرتضی آوینی کیستم من بندهای از بندگان مرتضی قطرهای از بحر ناپیداکران مرتضی سایهوار افتادهام بر آستان مرتضی مدعی هرگز نمیفهمد زبان مرتضی باطن دین محمد بود جان مرتضی *** بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را رقص مرگ جان و پایان جهان خویش را در کف طوفان رها کردم عنان خویش را تا مگر پیدا کنم نام و نشان خویش را گم...
-
در چاه عسرت
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 08:17
در سوک بقیةالله مصطفوی امام خمینی و بیعت با جانشین روح خدا آیتالله خامنهای سر بر آر ای خصم کافر کیش! حیدر مرده است معنی انا فتحنا، سرّ اکبر مرده است صاحب معراج، یعنی مصطفی منبر سپرد آنکه بر منبر سلونی گفت و منبر مرده است ای یهود خیبری! بردار دست از آستین مرتضی، صاحب لوای فتح خیبر مرده است گر حسن را زهر خواهی داد، ای...
-
به مناسبت سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران به دست سربازان جامعه ی باز
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 08:11
به مناسبت سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران به دست سربازان جامعه ی باز دریا! دریا! صبور و سرد چرایی دست گشادی نیاز را و نشستی دیری در معبد سکوت سترون بر دل داغ هزار سرو سیه پوش در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش در چشم اما عبور آتش و آهن دریا! با تازیانه های فرنگان خونین بر گرده ات گشاده زبانها تا کی خواهی صبور و سرد به جا...
-
این کیست کجاییست چرا خورده شراب
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 21:52
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشوهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب دانست که عاشقم ولی میپرسید این کیست کجاییست چرا خورده شراب قاآنی شیرازی
-
چو زنی در دام شهوت شد اسیر
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 21:48
چو زنی در دام شهوت شد اسیر خر به چشمش به ز طاوس نرست همچنان در چشم شهوت مرد را دیو با حور بهشتی همبرست قاآنی شیرازی
-
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 21:43
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن مممیخواهی ممشتی به ککلت بزنم کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن پیرگفتا وووالله...
-
رفیق جو شفیق خو عقیق لب شقیق رو رقیق دل دقیق مو چه مو ز مشک تارها
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 21:37
قصیدهٔ قاآنی در مدح امیرکبیر میرزاتقیخان نسیم خلد میرود مگر ز جویبارها که بوی مشک میدهد هوای مرغزارها فراز خاک وخشتها دمیده سبزکشتها چهکشتها بهشتها نه ده نه صد هزارها بهچنگ بسته چنگها بنای هشته رنگها چکاوهاکلنگها تذروها هزارها ز نای خویش فاخته دوصد اصول ساخته ترانها نواخته چو زیر و بم تارها ز خاک رسته لالها...
-
خون چکه چکه ریزد ازپنچه ی چناران
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 09:11
آیا چه دیدی آن شب در قتلگاه یاران؟ چشم درشت خونین،ای ماه سوگواران! از خاک بر جبینت خورشیدها شَتک زد آندم که داد ظلمت فرمان تیر باران رعنا و ایستاده،جان ها به کف نهاده، رفتند و مانده بر جا ما خیل شرمساران ای یار،ای نگارین!پا تا سر تو خونین! ای خوش ترین طلیعه از صبح شب شماران! داغ تو ماندگار است،چندانکه یادگار است، از...
-
بگو تمام جهانم زند صلای ستیز
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 09:06
کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز بسا شگفت که ظرفیت ِ بهارم بود منی که زیسته بودم مدام در پاییز چنان به دام عزیز تو بسته است دلم که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز شده است از تو و حجم متین تو ، پُر بار کنون نه تنها بیداری ام که خوابم نیز چگونه من نکنم میل بوسه در تو ، تویی...
-
دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 09:03
دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان کی...
-
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 09:00
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟ هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ، کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم دردا که هدر دادیم آن ذات...
-
با هیچ زن ظرفیّت زهرا شدن نیست
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 08:56
با هیچ زن جز تو دل دریا شدن نیست یاراییِ در گیر توفانها شدن نیست در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل! جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست تو نور چشم مصطفی و کس به جز تو در شان شمع محفل طاها شدن نیست تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را اهلیّت صدّیقهی کُبرا شدن نیست جز تو زنی را شوکت در باغ هستی سرو چمان عالم بالا شدن نیست جز...
-
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 08:51
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟ که سال ها نچشیده است ، طعم باران را گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار شکفته ها تن عریان شاخساران را و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم غبار خستگی روز و روزگاران را درخت های کهن ساقه ، ساقه دار شوند به دار کرده بر اینان تن هزاران را غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید زلال ِ جاری ِ آواز ِ...
-
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
چهارشنبه 3 دیماه سال 1393 08:47
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه- پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟ ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه! اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن با هر صعود جاودان پیوند پیمانه امشب به یادت مست مستم تا بترکانم بغض تمام روزهای هوشیارانه بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛ کز جان گره خورده ست...
-
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 15:11
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو...
-
ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 15:05
ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر ور دل از جان بر نمیگیری ز جانان درگذر در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب راه نیست عاشقی را پیشه کن وز کفر و ایمان درگذر با سرشک ما حدیث لؤلؤ لالا مگوی چشم گوهر بار من بین و ز عمان درگذر گر صفای مروه خواهی خاک یثرب سرمه ساز ور هوای کعبه داری از بیابان درگذر حکم و حکمت هر دو با هم کی...