در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو



آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد

غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟  ادامه مطلب ...

جنگ با دشمن غدّار جگر می خواهد

جنگ با دشمن غدّار جگر می خواهد

مرد می خواهد و تدبیر دگر می خواهد
با کلید آمده ای در وسط معرکه ای ...
که کمی غیرت و شمشیر و سپر می خواهد
با شیاطین سر یک میز نشستید ولی ...
حفظ دین کار شما نیست که نر می خواهد
خنده کردید به شیطان و به او دل بستید
غافل از اینکه تو را زیر و زبر می خواهد
حرف جنگ آمده این طور هراسان شده اید؟
حفظ عزت مگر اما و اگر می خواهد؟
به هوس کار نیاید به سخنرانی نیست
رفع بحران به خدا مرد خطر می خواهد
ما نمردیم علی بی کس و بی یار شود
گر چه این راه مسیری است که سر می خواهد

فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است


حجت الاسلام جواد محمدزمانی


بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است
پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است
گفت فرزانه‌ای، امروز شما عاشوراست
جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است
گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرط‌ها باقی است، اما و اگرها باقی است
" شرط اول قدم آن است که مجنون باشی"
" در ره منزل لیلی که خطرها" باقی است1
نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنه‌ها می‌رود و خون جگرها باقی است
سخن از فتنه شد و چٌرت غزل شد پاره
واژه‌ها دربه در و قافیه‌ها آواره
قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟

**
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا می‌داند
آنقدر دل نگران شد که خدا می‌داند
قصه آن بود که یک طایفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَدشمن را دوست
آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد
سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعَف است
باید این بار به قدرت برسیم این هدف است
آری آن صدرنشینان بنی‌صدر شده
خویش را قدر ندانسته و بی‌قدر شده
آری آن طایفه می‌گفت:  نصیحت کافی است
خسته‌ایم از سخن مفت! نصیحت کافی است
کم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجا
خیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجا

 **
نیست در حافظه دهر، زهیر و طلحه
کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه
کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست
" این همان قصه اسلام ابوسفیان" نیست2
داشت آن طایفه هر چند صدایی دیگر
آب می‌خورد ولی فتنه ز جایی دیگر
قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آب‌کشان عافیت اندیش شدند
خواستند امر نماید به حَکَمیّت مولا
تن دهد باز به امر حکمیت مولا
همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
افتد این کار به تدبیر ابوموسی‌ها
دوستان! حادثه نزدیک شده خوش باشید
جاده لغزنده و تاریک شده خوش باشید
خوش بخوابید در این ابر، هوا دم کرده است
سامری لشکری از حیله فراهم کرده است
سر این طایفه انگار که در آخور بود
گوششان ظاهراً از حرف و نصیحت پُر بود

 **
الغرض روی سگ فاجعه بالا آمد
خصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمد
شادمان بود و بسی معرکه‌داری می‌کرد
دشمن این حادثه را روز شماری می‌کرد
چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم، ولی دل خون بود
مهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند
این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!
مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت

 **
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان سفری پیدا شد
شب تاریخ پر از قهقههء غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند
وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود
ملک ری آفت عُمر عمَر سعد شود
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حر و زهیر است این راه
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم

**
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شد
و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است

1.   در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. حافظ
2.   این همان قصه اسلام ابوسفیان است.محمد کاظم کاظمی

آه بحرین بی‌دفاع؛ شهدایت را به خاک بسپار و برخیز

بسم الله الرحمن الرحیم

قرن‌هایی است
تا نسیم آه اویس قرن
از یمن
فریاد می‌دارد
یا محمدا
قرن‌هایی است
تا لؤلؤ بحرین
می‌چکد از چشم زنان سوگوار رودها
رود رود رود
بطحای خونین
قرن‌هایی است
تا سرگذشت تلخ این قوم
تکرار ثقیفه‌ایست
که از ظهر صفین
تا عصر عاشورا
بدن چاک چاک رسول‌الله را به فریاد می‌موید
یا محمدا
زیتون‌زارهای لبنان و فلسطین
نخل‌های عراق
دخترانی دلبر از دست داده‌اند
نشسته بر ساحل مرج البحرین
عقیق سرخ یمن می‌بارند
ویلی ویلی ویلی
دورافتاده‌ای از یتیمانت
یا فارس الحجاز
اینجا
سرزمین عرب است
در جاهلیت مدرن
زنده به گور می‌کنند
دختران آرزوهای ما را
ناله‌های سمیح القاسم
هجر سرودهای محمود درویش
صدای یار یار نزار قبانی است
پیچیده در کلمات شعر من
«آه بلقیس
تو را از پا در آوردند
این کدام امت عرب است
که صدای قناری را از پا می‌اندازد؟»
اینان چه حاکمانی‌اند ما را
لیبی را شرحه شرحه
یمن را خاک و خون
بحرین را ابوغریبی بزرگ
آه بحرین بی‌دفاع
شهدایت را به خاک بسپار و برخیز
من عرب را رسوا خواهم کرد...
من
خطابه‌های توفیق زیاد فلسطینم
فریاد البیاتی عاشق
«اگر اصحاب کهف
در انتظار معجزه خوابیدند
من به انتظار معجزه
به حرکت و افروختن آتش‌ها ادامه دادم...»
های
نوکران تاریخی شیطان
سپاس‌گذاریم
برای هر مسلسل
که کتف جوانان را سوراخ سوراخ کرد
سپاس‌گذاریم
برای خون اطفالمان
که شراب شمایان شد
در رقص شمشیرهای جاهلی
حاکمان رسوای عرب
رسوایتان خواهم ساخت
به آوای ابوسلمی
کاش در وجود نبودید
ای خوک‌های نفت و چربی
کفتارهای نشسته بر مزار رسول خدا
جناب شیخ صخره آل بته
و ای مفلوک لات
که ملک خواندی خودت را
خوب بشنوید
از حرمسراها سر بیرون کنید
صدای پاهای منظمی است
همچون آوای قطرات باران
سپاهی می‌آید
سپاه باران است
باران شکست ناپذیر
از ایران «اسلام»
از عراق «علی»
از لبنان «حسین»
از یمن «حسن»
لشگر اسلام است
شورش مستضعفان صالح
بشنوید
جبرئیل امین است
به استقبالشان
ان الارض یرثها عبادی الصالحون
جاروکشان بتخانه شیطان بنی صیون
بشنوید
از افریقیه و حجاز
آواز سپاه محمد را
استخوان‌هایتان را خرد می‌کند این سیل
تا به اربابانتان برسد
ابتدای نبرد نهایی است
پرچم‌های سیاه و سرخ برافراشته شده‌اند
ای غول‌های بیابان‌های نجد
پایانتان رسیده
ای اولاد جهالت و بردگی
امت واحده از شرق به پا خاسته
بشنوید...
پژواک فریاد روح‌الله ابن محمد را
خمینی بت‌شکن
از حنجره خونین اسماعیل‌ها
بکشید ما را
امت ما زنده‌تر می‌شود
بکشید ای آل‌خلیفه
فرزندان بی‌سلاح قتال العرب را
بکشید ما را
که روز سگ‌کشی نزدیک است
صبر کنید
ای خواهران خون جگر شده
ای برادران زخم خورده‌ام
یا شعب الاسلام
گوش بسپارید
آوای آسمانی علی را
«الا فالحذر الحذر
من طاعة ساداتکم و کبرائکم
الذین تکبرو عن حسبهم
و ترفعوا فوق نسبهم
والقوا الهجینة علی ربهم
و جاحدوا الله علی ما صنع بهم
مکابرة لقضائه
و مغالبة لالائه
فانهم قوائد اساس العصبیه
و دعائم ارکان الفتنه
و سیوف اعتزاء الجاهلیه»
خوب نگاه کن
های زرقای یمامه
که حلول کردی در شعر من
و بگو
رویت ما رأیت...رأیت ما زویت
تک سواری از راه می رسد
با عمامه رسول الله
یا محمدا 
 

 

کاظم رستمی

سرود های انقلاب اسلامی

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان لینک های مرتبط
1ای ایران، ای مرز پر گهر4910:03:20 نماهنگ های انقلاب اسلامی
2الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله6080:03:25
3الله الله الله ، لا اله الا الله1,6620:11:05
4آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو5320:03:37
5این پیروزی خجسته باد این پیروزی1,2620:08:24
622 بهمن روز از خود گذشتن  8130:04:36
7شهید، راه تو افتخار، نام تو ماندگار2400:01:38
8آمده موسم فتح و ایمان .. بهمن خونین جاویدان9950:06:37
9بوی گل سوسن و یاسمن آید2870:01:57
10مسلمانان به پا خیزید6340:04:11
11ارمغان1610:00:52
12آرمانم شهادت9430:05:19
13از غم دل6920:03:54
14از این انقلاب5170:02:54
15آزاده مردی6550:03:41
16برادر7090:03:59
17برخیزید5680:03:11
18بخوان هم وطن7390:04:09
19چون آیی بر بالین من1920:01:03
20دوره ی ایثار و کار6610:02:01
21دشمن5710:03:13 
22انقلاب2320:01:16
23هم رزم4800:02:41
24حرف امام6410:03:36
25پیرو خط امام4630:02:35
26تو ای طلیعه ی سحر4320:02:25
27سرود ملی جمهوری اسلامی ایران1480:01:00
28 شعر انقلاب (آغاسی) 2050:01:23
29الله اکبر4340:02:57
30ملت برای ارتش، ارتش برای ملت2520:01:42
31ای بسیج، ای سرفرازان افتخار میهن اید5900:04:01
32به ناله ی در خون خفته، شهید دست از جان شسته7900:05:14
33ای به امید کسان خفته5860:03:59
34نصر من اله، جاودان نقش لقای تو7230:04:55
35بهاران خجسته باد2370:01:35
36خرمشهر، ای شهر شهیدان8770:05:58
37من ایرانیم آرمانم شهادت7990:05:27
38الا معمار و طراح حرم برخیز5860:03:59
39هوا دلپذیر شد، گل از خاک بر دمید2860:01:56
40نبودی با ما ببینی، که چه روزگاری داشتیم 6680:04:32
41 هموطن کنون که سر زد از افق فروغ ایزدی7650:04:20
42 تا تو ای بهار تازه آمدی سروهای سر فراز آمدند7020:03:58
43با آمدنت بهار دل پیدا شد5430:03:35
44گلزار وطن6800:04:32
45هم پای جلودار1,5570:12:37
46خلبانان ، ملوانان5060:04:05
47خمینی ای امام، ای مجاهد ای مظهر شرف6620:04:23
48سفر مبارک7070:04:41
49الله اکبر خمینی رهبر7090:04:42
50سپیده اولین بهار3850:02:31
51وطنم (گلریز)5240:03:27
52رهبرا از پی فرمان تو برخواستیم9030:05:59
53الله الله الله.. مرد مسلمان1,6200:04:36
54آن زمان که بنهادم س به پای آزادی8,7560:25:00
55عاشقان سر مست3,0420:08:40
56آزادگان مژده1,2340:03:30
57به پیش به پیش ای دلاوران1,0580:03:00
58بت شکنی بت شکنی خمینی1,4300:03:25
59دیده بگشای ای برادر3,1320:08:56
60ای ایران ای آذر ایزد نشان1,7060:04:51
61ای سرباز ایرانی1,4300:04:04
62گاه سفر شد4,4260:12:37
63ایرانی، به هم زن بساط بت پرستی1,3540:03:37
64ژاله خون شد1,3500:03:50
65کاروان شهید1,9060:05:25
66خدا یکی و ایمان یکی ..7100:02:00
67ما از برای حفظ دین می جنگیم1,0180:02:53
68مژده ظفر1,2460:03:32
69.. پیر ما را بوی پیراهن گرفت8,1900:23:23
70سلاح بر گیرید9560:02:43
71سپیده 11,7100:04:39
72سپیده 21,1500:03:16
73ستمگر1,0960:03:07
74شهیدان1,2260:03:29
75شهید ای فروغ حق2,1500:06:07
76تیغ باید خون فشاند1,5060:04:17
77تو را به خون شهیدان1,4720:04:11
78یار دبستانی من1,3180:

امام آمد

امام آمد
از اوج بروج حق سردار قیام آمد
بر شوق سماع جان، انوار امام آمد

طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد
شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد

آن پیر پیام آور بت بر کن ولا گستر
بر گستره ای لبریز از خون و قیام آمد

گفتا که من آن بحرم کارام نمی گیرد
در مسلک بیداران آرام، خرام آمد

عنبر چکد از نامش، سر مقدم اقدامش
بر لحظه سرمستان اکسیر دوام آمد

پیک خبر بهمن سرداد به هر برزن
کای منتظران خیزید، خیزید امام آمد

«غلامرضا رحمدل»

خمینی ای امام ، خمینی ای امام

ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
هر زمان می رسد از تو این ندا
ای اسیران و مستضعفان به پا
زیر بار ستم زندگی بس است
نزد طاغوتیان ، بندگی بس است
بود شعار تو به راه حق پیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
خمینی ای امام ، خمینی ای امام (2 )
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در راه حق افتخار توست
این تویی ، این تویی ، پاسدار حق
خصم اهریمنان ، دوستدار حق
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ، زما تو سلام
خمینی ای امام ، خمینی ای امام ( 2 )
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون تو عزم صف دشمنان کنی
ترک سر ، ترک تن ، ترک جان کنی

هوا دلپذیر شد

هوا دلپذیر شد
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده(متولد تهران1319)
شاعر: کرامت الله دانشیان
اجراء توسط گروه کُر(!)، 22/۱۱/1357

هوا دلپذیر شد
گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه
به خویشان به دوستان به یاران آشنا
به مردان تیز خشم
که پیکار می کنند
به آنان که با قلم
تباهی درد را
به چشم جهانیان
پدیدار می کنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد

و این بند بندگی
و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان
به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد

فجر انقلاب

برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده. تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سر زده است

«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است


شب رفت وسرود فجر آهنگین است
از خون شهید فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است

شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید


این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی
زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد



جان‌های جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است

بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که به‌روی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند


شعر از استاد - جواد محدثی بهمن 1376