شوق عراق و شور حجاز است در دلم
جامه دران و سوز و گداز است در دلم
پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم
قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم
شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س(
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه(س(
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید
تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟
تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید
تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید
داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع(
شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید
در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید
با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید
تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات
بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز
عهد الست و معنی پیمان نبود نیز
چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست
چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز
مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت
"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز
گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا
قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز
زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود
در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز
ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای
مانند خطبه های تو بران نبود نیز
حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود
وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز
ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود
نام تو با علی (ع) و محمد (ص) قرینه است
هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است
دستاس کیست چرخ جهان ؟ این غریب کیست
این دست های کیست که لبریز پینه است؟
آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعله ی سینای سینه است
ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است
این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است
دریا علی (ع) ست گوهر یکدانه اش تویی
در موج حادثات - حسینت سفینه است
با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
هجده کتاب درد علی (ع) را نوشته ای
زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
بی مهر او نماز دو عالم قبول نیست
می پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا (س) مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟
گیرم ولایت علی (ع) از یاد برده اید
آیا غدیر و دست محمد (ص) قبول نیست ؟
آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟
آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟
مهر علی (ع) ست روزی هر روز مهر و ماه
وقتی چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نیست
جبریل را به مرقد مولای عاشقان
بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست
الله اکبر از تو که الله اکبری
ای مادرپدر که پدر را تومادری
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه ای مجاوران حرم حج تان قبول
اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول
آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
آیینه ای که مهر در آن می کند حلول
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل های خدا بهترین فصول
اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست
اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول
زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی
یک عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع(
آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع(
وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع(
درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع(
آیینه ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع(
شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستین علی (ع(
زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) کسی
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع(
اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع(
دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
هر ماه ماه آینه هر سال سال توست
شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد
آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد
تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مکن که سوره ی کوثرتمام شد
باور مکن که فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟
زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعه ی کربلا نبود
شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو
بعد از تو چله چله علی (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی (ع) در مدارتو
زینب (س) کجاست ؟ همسفر خطبه های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو
باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن (ع)
آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو
گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین (ع)
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو
تو سوگوار زینب (س) و زینب (س)غریب شام
تو سوگوار زینب (س) و او سوگوار تو
بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد
ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد
تنها تویی که آمده ای پا به پای درد
زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
درد آشنای داغی و داغ آشنای درد
زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی (ع)
مانند رعد می شکند با صدای درد
شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟
ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین
با چشم خود سرود تو را های های درد
مگذار مردگان شب عافیت شویم
ما را ببر به آینه ی کربلای درد
تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
تو ابتدای دردی و تو انتهای درد
یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا (س) شکست و درد پدر را به جان خرید
ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو
آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد
آیا چه بود غیر محبت گناه تو
ساقی علی (ع) ست - کوثر جوشان حق تویی
ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو
در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو
در کربلای چند شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو
از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
را هی نمانده است به حق - غیر راه تو
دنیا اگرغدیر تو را خم نکرده است
روح مدینه رد تو را گم نکرده است
علیرضا قزوه
علیرضا قزوه
هان بگو بایستند ، نگذرند
حاضران به غایبان خبر برند
حاضران و غایبان که غایبندپاییز1393
سروده شد در شب اول محرم سال 1358
علیرضا قزوه
و بی گمان اگر داعش بیاید و در سامرا جولان دهد
بعضی وزیرهای علوم
در بعضی نقاط جهان
بی خیال داعش و کربلا
در کار مهره چینی خود هستند
منظور من شاید وزیر علومی باشد در بورکینوفاسو
و بی گمان اگر داعش بیاید و در نجف جولان دهد
بعضی وزیرهای خارجه بعضی نقاط جهان
همچنان لبخند می زنند و
از هفت روز هفته شان شش روز را با پنج بعلاوه یک سپری می کنند
منظورم وزیر خارجه جایی ست مثل گینه بیسائو
و بی گمان اگر داعش بیاید و در کربلا جولان دهد
بعضی پریزیدنت های بعضی کشورها
دنبال صحبت تلفنی با خادم الحرمین شریفین اند
تا بلند بگویند تقبل الله یا شیخ
و از کنار ماجرای سامرا یک جور بگذرند
منظورم رییس جمهور سابق چچنستان است
اصلا به شعر چه
بگذار سیاست بر میز مذاکرات همچنان لبخند بزند
تا از خنده روده بر بشود
بگذار دیرالزور را به زور بگیرند
ما تلافی اش را در دانشگاه های مان در می آوریم
تا جبهه اصلاحات برنده شود فردا
تا اصحاب فتنه برگردند
و داعش ایرانی شکل بگیرد
نمی شود نشست و تماشا کرد داعش را
و داعش های وطنی را
که اوضاع جهان را مساعد می بینند
هشت روزش را
با پول های آزاد شده ما
پپسی می خورند.
نمی شود نشست و تماشا کرد
که جای یاوری قدس
حالا
مسلمانان چچن و هشتاد جای دیگر
سر محافظان حرم را می برند
در سوریه
در سامرا
نمی شود نشست و تماشا کرد
که هر روز سرها بر نیزه می شود
و شیخ آل سعود
برای رفع ضعف قوه بائش هر روز
سوسمارهای داعش را روانه بیابان می کند
نمی شود نشست و تماشا کرد
که دیپلماسی ما دهانش تا بناگوش باز است
و معلوم نیست به کی لبخند می زند
اصلا گور پدر پنج بعلاوه شش
می خواهم سر به تنش نباشد
شش بعلاوه ی هفت
تمام اینها دروغ است
و حقیقت همین کربلاست
همین حسین شهید است
همین امام غائب ماست
که دنبال رد پایش
اصحاب دجال
به سامرا رسیده اند
طالبان و داعش دروغ اند
تمام شان از شکمبه شاه عربستان بیرون زده اند
تمام شان از آروغ شاه نفت اند
باید شلیک کرد
با گلوله
با شعر
با فریاد
با اعزام بچه های بسیجی
و شام داعش را سیاه کرد
باید داعش را تجزیه کرد
و چهار حرفش را شکافت و بیرون ریخت
حرف نخست داعش
ترکیب دزدی است و دنائت با دیپلماسی غربی
و دومین حرفش محصول مشترک دوقلوهای به هم پیوسته امریکا و اسرائیل است
و حرف بعدی آن
عربستان است با شاه بی خردش
که شوت است و شراب وسوسه های شیطان را نوشیده است
نمی شود نشست و تماشا کرد
فردا دوباره جام جهانی است
و فرصت دوباره شیطان هاست
که حمله کنند با داعش هاشان
با توپ های واقعی و داورهای دیپلمات شان
که حمله کنند با فوروارد طالبان و با هافبک های سپاه ابرهه و مربیان اسرائیلی
و پول شاه خرفت عربستان
که بگذرند از دروازه کربلا و سامرا
نمی شود نشست و تماشا کرد
حالا این خط و این نشان
نمی شود نشست و تماشا کرد
تدبیر را و امید را
که مدتی ست
مانند دیوانه ها
فقط می خندد و لام تا کام
حرفی نمی زند.
ختت نه سپید است و نصیبت نه سیاهی
محکوم به مرگی چه بخواهی چه نخواهی
کو عشق که ما را برساند به رسیدن
کو تیغ که ما را برهاند ز تباهی
آبی به شهیدان عطشناک ندادیم
مردند لب شط فرات آن همه ماهی
ای کشته ترحّم کن و ای تشنه تبسّم
ای ناله شهادت شو و ای گریه گواهی
سنگم بزن ای دوست، دلم میکده اوست
ما را بشکن آینه ی ماست الهی
آن سوتر از این غمکده دریای وصالی ست
عاشق شو و فارغ شو و سالک شو و راهی
درویشی ما سلطنت ماست، اگرچه!
دنیاست گدایی که رسیده ست به شاهی
ز پا انداخت آخر سرکشی های هوس ما را
شبانگه با کدام امید می خواند جرس ما را
به امید رهایی راه را چون باد می رفتم
رها می کرد اگر یک لحظه زنجیر هوس ما را
هوس کم بود، شد رنگ و ریا هم مشکلی دیگر
دعا کن واعظ ما واگذارد یک نفس ما ر ا
بر این بیچاره مرغ دل، نفس، دیوار می بینم
چه حکمت بود، یارب ! کآفریدی در قفس ما را
ز چشم انداز پیری جز ندامت بر نمی خیزد
مگر غیرت بمیراند به مرگ زودرس ما را
مگو از خانه آمال خود ای مدعی با ما
که از دنیا همین ابیات بی مقدار بس ما را
علیرضا قزوه
به حضرت امام خمینی(ره)
هنوز این کوچه ها این کوچه ها بوی پدر دارد
نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد
هنوز ای مهربان در ماتمت هر تار، جان من
نیستان در نیستان زخمه های شعله ور دارد
نمی گویم تو پایان بهاری بعد تو امّا
بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد
اگر خورشید رفت این آسمان خورشید می زاید
اگر خورشید رفت این آسمان قرص قمر دارد
در این بازار عاشق تر کسی کز خود نمی گوید
همیشه مرد کم گو دردهای بیشتر دارد
مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند
عزیز مصر بودن یوسف من! درد سر دارد
دو روزی مهربانا غربت ما را تحمّل کن
می آید آن که از درد تمام ما خبر دارد
علیرضا قزوه
نام تو در باران
نام تو در رنگین کمان هفت رنگ سرخ
نام تو در گلها و گلدان ها
نام تو در مرجان و مروارید دریاهاست
تو دختر آواز جاشوها
نام تو در آیات قرآن ها
این شعر را نذر صدای روشنت کردم
ای دختر بارانی طوفان
فریاد تو پیچیده در رایات
آیات یا آیات یا آیات
**
نام تو خونین است مثل شعله ی یاقوت
نام تو نام دیگر زخم است
نام تو نام شمعدانی ها و شب بوهاست
نام تو نام توست
آوازخوان خوش صدای زندگی در کوفه ی اموات
آیات یا آیات
**
من نیز گاهی مثل تو آواز می خوانم
من نیز نجوا می کنم شعر تو را با خویش
اما صدای تو صدای کشتگانی بود
که پیش از این آواز می خواندند
که بعد از این فریادشان تا هفت گردون بال می گیرد
در کربلاهایی که در امروز و فردای جهان جاری ست
من هم هم آواز تو هستم گاهی از اوقات
آیات یا آیات
**
کاری کنید ای دست های شعله ور
ای چشم های سرخ
ای کوچه های سر به زیر غرق در فریاد
ای کاخ های هفت رنگ سبز
کاری کنید ای ساربانان شب اعراب
در شط خون تنهاست
این ماهی قرمز که از تنگ سیاهی ها برون افتاد
تنهایی ما را پناهی باش
یا قاضی الحاجات
تنهایی ما نه،
تنهایی آیات...
**
یا قاضی الحاجات می بینی؟
این خادمان خانه ات
این بندگان بندی خویش اند
این پای بندان به دنیا
آل نامردی
این تیغ بندانی که بر ما آب می بندند
گرچه مسلمانند
در کافری از کافران پیش اند
آل خلیفه آه
آل سعود افسوس
آل طمع هیهات
صد مرحبا آیات...
**
باران گل باریده در لؤلؤ
باران گل باریده در لیبی
این مصر طوفانی ست
این گردباد از جانب صنعاست
صبح است در جان جهان
صبح است در بحرین
صبح است در شامات
فردا در این بیداری ناگاه
ارض فلسطین می شود میقات
آیات یا آیات یا آیات!
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰- دهلی نو
دجال های دیجیتال
لیبی آه امام موسی صدر است
بحرین
سیلی خدا بر صورت خلیفه های دروغ است
ژاپن می لرزد و سونامی ژاپن
یعنی ژاپن قوی تر از فرانسه و آلمان است
و میراژها و اف بیست ها
در برابر خشم خدا هیچ اند
کجایی پل الوار؟
که از فرانسه به لیبی بروی
و اعتراض کنی به این کوتوله های سیاست
به اوبی ما و این مرتیکه کوتاه قد فرانسوی
که من مدام نامش را فراموش می کنم
به برلوسکنی که هر کجا باشد
فاحشه ها جمع اند
ایتالیا تئاتر فاحشه ها شده است
و زنده باد پاپ
و زنده باد بابانوئل
و زنده باد پیتزای پپرونی واتیکن
فرانسه با میراژهایش بگذار وژ وژ کند
بانجول ها
با بنجول های فکری ایران
شتران سبز قذافی
و سعد حریری
از مقابل عکس عبدالله ابن ابابیل و
خاخام های چاخان رژه بروند
آنها نقشه کشیده اند برای تمام جهان
برای رنگ عبای پسر زبیر
برای متن سخنرانی طلحه الخیر ایرانی
برای تهیه و توزیع و پخش جنازه های شهیدان اهل سنت در ایران
اما دست شان به هیچ جا نرسید
و اهل سنت ایران خندید به ریش فتنه
به کاخ الیزه و سفید
اگر دعوای شیعه و سنی راه می افتاد
به این شیخ تنها نصف سهم می رسید
یک سهم به آن شریکش
و دو سهم به زحمتکشان استودیو بی بی سی
که زورشان نرسید به میدان انقلاب و آزادی
و زورشان نرسید
به میدان مرجئه دمشق
و زورشان نرسید به میدان تقسیم استانبول
و زورشان نرسید به الضاحیه لبنان
سه گراز و سه خوک و سه کروکودیل
با سه افعی و سه گاومیش و سه شتر
پیمان بسته اند
آنها برای فردای ما نیز نقشه کشیده اند
برای شیخ عینک پنسی خوش تیپی که خواهد رسید
با نقشه ی دجال های دیجیتال
آنها هزار نقشه برای سیدحسن نصرالله کشیده اند
در روز اول 48 کشته
از کشته ها 16 قلب به هر کدام رسید
سی و دو کلیه
به جمهوری خواهان دموکرات
دموکرات های جمهوری خواه
که هیچ وقت بر سر رای ها با هم دعوا نمی کنند
اما نقشه دعوای جهان را می کشند
و روز اول لیبی این بود
القصافی جدا جدا
قصابها جدا جدا
امریکا چرا نیاید
مادام که آل خلیفه هست و شیخ خرفت هست
مادام که در استودیو بی بی سی مخملباف هست و نوری زاده هست و خاخام ها و چاخان ها هستند
فرانسه چرا لشکرکشی نکند مادام که سعدحریری هست و ۱۴مارس هست
اما سراسر دنیا پر است از حسن نصرالله
از بچه های علی و حسین و خمینی
و انتفاضه ها همچنان در راه است
انتفاضه ی تونس و مصر و لیبی
انتفاضه ی بحرین و یمن
و انتفاضه ی حجاز و امارات
و انتفاضه ی کویت و قابوس و شاه کوچک اردن
و انتفاضه ی پیوند شیعیان و اهل تسنن در راه است
شما از جنس دیگرید
از جنس بولهب و برلوسکونی با هم
سونامی بزرگتر از ژاپن همین هاست
که من می گویم و تو می بینی هر شب
محمد از حجاز بود
اما شما شبیه او نیستید
شما ابولهب اید تا هنوز
و ابرهه اید
و مصر حجاز نیست
الازهر با کبارالعلما فرق می کند حالا
شیوخ آل سعود
تنها تخصص شان نشان دادن قبله است
وقتی کنار خانه ی خدا تمرگیده اند
با شکمانی برجسته و چرخ های دوار
بچرخ تا بچرخیم
آنها تنها می توانند بوی صابون های غیر حلال را تشخیص بدهند
و این تخصص کمی نیست
و حد حرم را
با کمک اسرائیل و دوربین های پیشرفته انگلیسی مشخص کنند
آنها به درد هیچ چیز دیگری نمی خورند
بی خاصیت ترند از یک آدامس خروس و یک بستنی قیفی
آنها فقط به درد چاله کندن می خورند
بر سر راه مسلمانان
و تقسیم کردن مسلمانان با کمک آیات وحدت
آنها در مسابقه زیبایی عقال و دشداشه اول اند
در مسایقه آنکارد ریش هم اول
در خواب در رختخواب پر قو اول اند
در مسابقه زیباترین شاهین هم اول
در مسابقه بزرگترین کپل و ران و شکم اول اند
و در مسابقه بیشترین ساعت معاشقه با غرب هم اول
داوران زیباترین شترند
مادام که قذافی و مبارک و بن علی می دوند
و امریکا و فرانسه و انگلستان بر سرشان شرط می بندند
مادام که شیوخ آل سعود تنها ما را محکوم می کنند
اما گرازها آزادند
خلیفه های سعودی را
با شترانشان فرستاده اند به بحرین
با شمشیرهای تیز تا گردن بزنند
عاشقان خمینی را
دنیا به دست فاحشه ها افتاده است
و مردم بیدار شده اند
و این اسب سیاه یونایتد امریکا
تنها برای سواری دادن به تل ابیب طراحی شده ست
برای لگد زدن به پابرهنگان زمین است
این اسب سیاه
پابند خوک های سفید است
تا انگلستان پاپیونش را صاف کند و
لباس شب عمه الیزابت
کشیده شود تا افغانستان
و غرب را خر کرده اند با کمی سوسیس خوک و کمی ژانبون
و کمی اینترنت
و با بابانوئل و فاحشه ها
می بینی که حال جهان هیچ خوب نیست
شب بخیر عمه الیزابت
کجایی پل الوار؟!
شب تحویل سال 1390 – دهلی نو
دو کوچه بالاتر از تماشا بهار شد بال و پر تکاندم
نماند از این خانه جز غباری و خانه را آن قدر تکاندم
و چشم ها را دوباره شستم و مثل ماهی از آب رستم
و سقف دل را سپید کردم و فرش جان را سحر تکاندم
نفس تکانی نکرده بودم چه بی هیاهو نفس کشیدم
جگر تکانی شنیده بودی؟ صدف شکستم جگر تکاندم
پر از شکوفه ست شانه هایم میان توفان و باد و باران
به دامنم ریخت یک جهان جان چو شانه را بیشتر تکاندم
لباس چرک نگاه خود را ز مردم دیده دور کردم
چه سخت بود این نظرتکانی به چوب مژگان نظر تکاندم
پرم شکستند پر کشیدم دلم شکستند دل سپردم
سرم بریدند خنده کردم سرم بریدند سر تکاندم
نه چپ نوشتم نه راست خواندم نه شرق گفتم نه غرب رفتم
تهی ست از هرچه جز بهاران دلی که از خشک و تر تکاندم
۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۹- دهلی نو
راهی نمانده است
همین امشب
از سریال بیرون بزن
پیش از آن که شمر و سنان کاری کنند
با کمک سازمان ملل
بیرون بزن
با همین کیان ایرانی و همین ایرانیان
که نشسته اند پای گیرنده هایشان
و با همین شمشیرها
که در دست فرزندان مالک است
به جنگ شمر برویم
و شمر همین آل خلیفه است
همین عبدالله است و همین عبیدالله
و شمر همین شورای اعراب اند
که منجنیق آورده اند در بحرین
و" آیات" خدا را می کشند و لگدمال می کنند
وگرنه اهل سنت با مایند
و عاشقان رسول الله با مایند
تنها شمر و سنان
با آل سعود و آل خلیفه
با آل شکم و آل حرام آن سویند
و آل کاخ سفید و آل کاخ الیزه آن سویند
و آل بی بی سی
همیشه آن سو بودند
به مختار گفتم چاره ای نمانده
باید از دل سریال بیرون زد
با اسب
با شمشیر
با قایق های تندرو و با شعر
که جهان همین کوفه ست
و عاشقان علی(ع) امشب
بر پشت بام های زمین آتش روشن کرده اند
اردیبهشت ۱۳۹۰
به شیمیایی ها که بی صدا می میرند
بچه های خط اول
علیرضا قزوه
ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن
دلشون یه دریا درده ،کی می دونه چی کشیدن ؟!
می دونی چه دردی داره ،بی صدا ترانه خوندن ؟!
می دونی چه سوزی داره ،تو آتیش نفس کشیدن ؟!
هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم
ما نفس کم نیاوردیم ،معلومه کیا بریدن !
سینه آتیش خلیله ،اینجا عشقه که دلیله
ببین این دلای عاشق ،چه بهشتی آفریدن !
بچه های خط دوم ،سرشون به خاک ، اما
بچه های خط اول ، آسمونو سر کشیدن
فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن
می میرن ولی نمی گن که گلوشونو بریدن
لاله ها کی گفته تنها ،همونایی ان که رفتن ؟
اینایی که پر شکسته ن ،مگه کمتر از شهیدن!