در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

حسرت پرواز

حسرت پرواز

چه عاشقانه قفس را خراب می‌کردی
برای پر زدن از خود شتاب می‌کردی

من و قفس، من و ماندن، من و نمی‌آیم
تو سد فاصله‌ها را خراب می‌کردی

به شوق دشنه و آتش به شوق رفتن بود
بیا، بمانِ مرا، گر جواب می‌کردی

چه با شکوه چه بالا بلندگاه عروج
نشستگان هوس را عتاب می‌کردی

طلوع کن تو که شب را به روز می‌دادی
و از تلالو نور انقلاب می‌کردی

من و خیال شهیدان و حسرت پرواز
توکاش بودی و تعبیر خواب می‌کردی

به یک نگاه پر از ناز، نازنین امیر
کلام سرد مرا شعر ناب می‌کردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد