در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد

امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج می دهد
مگذار در غذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته میشود
بازش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده ام
هرجا که دوست داری ام امشب ببر ببر 

 

 

محمد علی بهمنی

نظرات 2 + ارسال نظر
کلاغ سیاه پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ http://emotionking@mihanblog.com

من نمیدونم چطوری احساسم رو از تک تک واژه های استاد غزل محمدعلی بهمنی تفسیر کنم...
من با هر بیتش می لرزم و اوج لذتم تکرار مجدد اونهاست وقتی که دلم برای یک مصرعش پر می کشه...
مرسی به خاطر حسن سلیقه...
موفق باشی

مریم چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ

فوق العاده این استاد، مرسی مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد