در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى

 گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى

شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم

 گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى 

ادامه مطلب ...

فسوس که آئینه نصیبش سنگ است

در سوگ امام حسن عسگری


فسوس که آئینه نصیبش سنگ است

در کوچه‌ی بی کسی عجب دلتنگ است

هر روز غروب خون شده قلبش که

اینقدر غروب سامرا خونرنگ است  ادامه مطلب ...

نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س(

شوق عراق و شور حجاز است در دلم
جامه دران و سوز و گداز است در دلم

پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم

قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم

شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم

تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم

مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم


نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س(
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه(س(

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید

شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید

ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید

تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید


هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید

داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع(
شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات

بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز
عهد الست و معنی پیمان نبود نیز

چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست
چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز

مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت
"
راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز

گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا
قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز

زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود
در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز

ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای
مانند خطبه های تو بران نبود نیز

حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود
وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز

ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود

نام تو با علی (ع) و محمد (ص) قرینه است
هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است

دستاس کیست چرخ جهان ؟ این غریب کیست
این دست های کیست که لبریز پینه است؟

آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعله ی سینای سینه است

ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است

این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است

دریا علی (ع) ست گوهر یکدانه اش تویی
در موج حادثات - حسینت سفینه است

با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
هجده کتاب درد علی (ع) را نوشته ای

زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
بی مهر او نماز دو عالم قبول نیست

می پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا (س) مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟

گیرم ولایت علی (ع) از یاد برده اید
آیا غدیر و دست محمد (ص) قبول نیست ؟

آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟
آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟

مهر علی (ع) ست روزی هر روز مهر و ماه
وقتی چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نیست

جبریل را به مرقد مولای عاشقان
بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست

الله اکبر از تو که الله اکبری
ای مادرپدر که پدر را تومادری

زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول

ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه ای مجاوران حرم حج تان قبول

اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول

آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
آیینه ای که مهر در آن می کند حلول

 

دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل های خدا بهترین فصول

اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست
اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول

زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی

یک عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع(
آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع(

وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع(

درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع(

آیینه ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع(


شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستین علی (ع(

زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) کسی
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع(

اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع(

دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
هر ماه ماه آینه هر سال سال توست

شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد

طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد

آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد

تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد

زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مکن که سوره ی کوثرتمام شد

باور مکن که فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟

زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعه ی کربلا نبود

شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو

بعد از تو چله چله علی (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی (ع) در مدارتو

زینب (س) کجاست ؟ همسفر خطبه های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو

باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن (ع)
آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو

گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین (ع)
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو

تو سوگوار زینب (س) و زینب (س)غریب شام
تو سوگوار زینب (س) و او سوگوار تو

بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد

ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد
تنها تویی که آمده ای پا به پای درد

زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
درد آشنای داغی و داغ آشنای درد

زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی (ع)
مانند رعد می شکند با صدای درد

شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟

ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین
با چشم خود سرود تو را های های درد

مگذار مردگان شب عافیت شویم
ما را ببر به آینه ی کربلای درد

تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
تو ابتدای دردی و تو انتهای درد

یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا (س) شکست و درد پدر را به جان خرید

ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو

آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد
آیا چه بود غیر محبت گناه تو

ساقی علی (ع) ست - کوثر جوشان حق تویی
ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو

در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو

در کربلای چند شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو

از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
را هی نمانده است به حق - غیر راه تو

دنیا اگرغدیر تو را خم نکرده است
روح مدینه رد تو را گم نکرده است


علیرضا قزوه

همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن

همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن

سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن

گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد

مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن


نامتان را به کنار پدرم گفتم و گفت

ای خدا شکر که پیشم پسرم گفت حسن


بعد از این خوب تر است جای صفاتی مثل

سفره دار و پدر جود و کرم گفت حسن

زائری در وسط صحن غریب الغربا

دید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن...


تا که جارو زدن صحن رضا را دیدم

چشم خیس و مژه ی رفتگرم گفت حسن

قاسمت راهی میدان شد و دیدند همه

خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن


پایه ی نهضت خونین حسین صلح تو بود

آیه ی نهضت خونین حسین صلح تو بود


رضا قربانی
منبع:فرهنگ

ترکیب بند عبدالرزاق اصفهانی در نعت پیغمبر اسلام

ای از بر سدره شاهراهت
وای قبّه ی عرش تکیه گاهت


ای طاق نهم رواق بالا
بشکسته ز گوشه ی کلاهت


هم عقل دویده در رکابت
هم شرع خزیده در پناهت


ای چرخ کبود ژنده دلقی
در گردن پیر خانقاهت  


مه طاسک گردن سمندت   
شب طرّه ی پرچم سیاهت  


جبریل مقیم آستانت
افلاک حریم بارگاهت


چرخ ار چه رفیع، خاک پایت
عقل ارچه بزرگ، طفل راهت

خورده است خدا ز روی تعظیم
سوگند به روی همچو ماهت  

                                   ایزد که رقیب جان خرد کرد
                                   نام تو ردیف نام خود کرد


ای نام تو دستگیر آدم
و ای خلق تو پایمرد عالم

فرّاش درت کلیم عمران
چاووش رهت مسیح مریم

از نام محمّدیت میمی
حلقه شده این بلند طارم  
 

تو در عدم و گرفته قدرت
اقطاع وجود زیر خاتم

در خدمتت انبیا مشرّف
وز حرمتت آدمی مکرّم

از امر مبارک تو رفته
هم بر سر حرفت خود آدم

تا بود به وقت خلوت تو
نه عرش و نه جبرئیل محرم

نایافته عزّ التفاتی
پیش تو زمین و آسمان هم

                                کونین نواله ای   ز جودت
                                افلاک طفیلی وجودت

ای مسند تو ورای افلاک
صدر تو و خاک توده حاشاک

هرچ آن سمت حدوث دارد
در دیده ی همّت تو خاشاک

طغرای جلال تو لعمرک 
منشور ولایت تو لولاک  

نُه حقّه و هفت مهره پیشت
دست تو و دامن تو زان پاک

در راه تو زخم محض مرهم
بر یاد تو زهر عین تریاک

در عهد نبوّت تو آدم
پوشیده هنوز خرقه ی خاک

تو کرده اشارت از سر انگشت
مَه قرطه ی پرنیان زده چاک

نقش صفحات رایت تو
لولاک لما خلقت الافلاک  

                               خواب تو ولا یَنامُ قلبی 
                               خوان تو اَبیتُ عِندَ رَبّی  

ای آرزوی قـَدَر لقایت
وای قبله ی آسمان سرایت

در عالم نطق، هیچ ناطق
ناگفته سزای تو ثنایت

هر جای که خواجه ای غلامت
هر جای که خسروی گدایت

هم تابش اختران ز رویت
هم جنبش آسمان برایت

جانداروی عاشقان حدیثت
قفل دل گمرهان دعایت

اندوخته ی سپهر و انجم
برنامده ده یک عطایت

بر شهپر جبرئیل نِه زین
تا لاف زند ز کبریایت

بر دیده ی آسمان قدم نِه
تا سرمه کشد ز خاک پایت

                                  ای کرده بزیر پای کونین 
                                  بگذشته ز حد قاب قوسین

ای حجره ی دل به تو منوّر
وای عالم جان ز تو معطر

ای شخص تو عصمت مجسّم
وای ذات تو رحمت مصوّر

بی یاد تو ذکرها مزوَّر
بی نام تو وِردها مبتـَّر

خاک تو نهال شاخ طوبی
دست تو زهاب آب کوثر

ای از نفس نسیم خلقت
نُه گوی فلک چو گوی عنبر

از یَعصِمکَ الله اینت جوشن
وزیغفرک الله آنت مغفر  

تو ایمنی از حدوث گو باش
عالم همه خشک یا همه تر

تو فارغی از وجود، گو شو
بطحا همه سنگ یا همه زر

                                  طاووس ملائکه بَریدت 
                                  سرخیل مقرّبان مُریدت

ای شرع تو چیره چون به شب روز
وای خیل تو بر ستاره پیروز

ای عقلِ گره گشای معنی
در حلقه ی درس تو نوآموز

ای تیغ تو کفر را کفن باف
نعلین تو عرش را کُلـَه دوز

ای مذهب ها ز بعثت تو
چون مکتبها به عید نوروز

از موی تو رنگ کسوت شب
وز روی تو نور چهره ی روز

حلم تو شگرف دوزخ آشام
خشم تو عظیم آسمان سوز

ماه سر خیمه ی جلالت
در عالم علو مجلس افروز

بنموده نشان روی فردا
آیینه ی معجز تو امروز 

                                 ای گفته صحیح و کرده تصریح
                                در دست تو سنگریزه تسبیح

هر آدمیی که او ثنا گفت
هرچ آن نه ثنای تو خطا گفت

خود خاطر شاعری چه سنجد؟
نعت تو سزای تو خدا گفت

گرچه نه سزای حضرت توست
بپذیر هر آنچه این گدا گفت

هر چند فضول گوی مردی است
آخر نه ثنای مصطفی گفت؟

در عمر هر آنچه گفت یا کرد
نادانی کرد و ناسزا گفت

زان گفته و کرده گر بپرسند
کز بهر چه کرد یا چرا گفت؟

این خواهد بود عُدّت  او
کفاره ی هر چه کرد یا گفت

تو محو کن از جریده ی او
هر هرزه که از سر هوا گفت

                                        چون نیست بضاعتی ز طاعت
                                        از ما گنه و ز تو شفاعت

 

 جمال الدین عبدالزراق اصفهانی

دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین

ای تکنواز نابغه نینوا، حسین
وی تکسوار واقعه کربلا، حسین


ای از ازل نوشت سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
 

هم جای فدای راه وفا کرده، هم جهان،
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
 

از امن و عافیت؛ به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینه جدت، جدا حسین
 

یک کاروان ذبیح، به همراه داشتی
از فطرت خجسته شیر خدا، حسین
 

یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
 

جانبازی ات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
 

وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین


شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد، خونبها، حسین
 

در پیش روی سب و ستم، خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
 

کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جدا، حسین
 

چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوکت عزا، حسین
 

حتا کویر تف زده را ، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست، عزای تو را، حسین


سوک تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا» حسین
 

من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگ ها، حسین
 

«آزاده باش باری اگر دین نداشتی»
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
 

از بعد قرن های فراوان هنوز هم
ما راست رهشناس ترین رهنما، حسین
 

تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین


حسین منزوی

نگاهی به شعر رضوی معاصر

نگاهی به شعر رضوی معاصر 
این دل به سرش هوای مشهد دارد...


نویسنده: علی خوشه چرخ آرانی

یکی از موضوعات مهم در شعر آیینی ادبیات فارسی «شعر رضوی» است که با نگاهی همراه با امعان نظر درخواهیم یافت که این حوزه از شعر آیینی، با دیگر حوزه های این مقوله تفاوت برجسته ای دارد؛ از این جهت که وجود مرقد پاک و نورانی هشتمین حجت خدا در مشهد واقع شده است که همیشه سبب ایجاد خیر و برکات زیادی در زندگی مسلمانان جهان به طور عام و ایرانیان به طور خاص بوده است و خواهد بود تا آن جا که شور و شوق زیارت آن امام همام(ع) با تاروپود زندگی همه ایرانیان گره خورده است.
    شاعران شعر رضوی(ع) معاصر حداقل یک بار به مشهدالرضا(ع) آمده اند و یا بارها از طریق تلویزیون دل را روانه حریم کبریایی اش کرده اند و همین ارتباط عینی و ملموس با امام رضا(ع)، نیز سبب شده است تا شعر رضوی معاصر نسبت به دیگر حوزه های شعر آیینی صمیمی تر و مهربانانه تر باشد و بی جهت نیست که در غالب این سروده ها صحن و سرا، گلدسته ها، خادمین با صفا، ضریح، پنجره پولاد گنبد طلا، کبوتران حرم، پرچم گنبد و... مولفه هایی هستند که با بسامد بالادر شعر استفاده شده است.
    بعد از انقلاب اسلامی و احیای ارزش ها و بالیدن باورهای عمیق دینی و اسلامی، شعر آیینی از جمله شعر رضوی توانست در این بستر آماده، جریان تازه ای را آغاز کند و حمایت های نهادی و غیرنهادی انقلاب درطول این سال ها از شعر آیینی به طور عام و شعر رضوی به طور خاص باعث گردید که این حوزه از شعر بستر تازه ای برای تعریف و تبیین آموزه های شیعی باشد که بی شک برگزاری کنگره های متعدد از قبیل «گریز آهوانه» و «شعر رضوی» و همایش بین المللی شعر رضوی در دوره جدید، شعر رضوی را از لحاظ کیفی و کمی ارتقای فراوانی بخشیده است. دراین مقال برآنیم به بررسی چند نمونه از مضامین شعر شاعران رضوی بپردازیم.
    
    الف: مدح و منقبت
    به راستی که مدح و ستایش و تحمیدیه تنها شایسته معصومین هدای ماست که هر لحظه در زندگی آنان سرشار از آموزه های انسانی، اسلامی، اخلاقی، مذهبی و دینی و... است و به راستی که توسل و تمسک به آن هاست که مقدمه ساز نیک نامی دنیا و نیک بختی عقبا و ضامن سعادت بشری است.
    جبریل از ازل شده دربانت ای رضا
    افلاکیان متابع فرمانت ای رضا
    خورشید و ماه ثابت و سیار در سما
    تحت الشعاع گنبد و ایوانت ای رضا
    تو هشتمین شکوفه گلزار احمدی
    ما بلبلان مست و غزل خوانت ای رضا
    عنبرفشان بود ز غبار حریم تو
    هر ذره خاک خراسانت ای رضا
    مبهوت مانده پیش کمال و جمال تو
    حسن صفای یوسف کنعانت ای رضا
    داراب درخشان
    شاعر در ابیات یاد شده بزرگی و عظمت شخصیت امام هشتم(ع) را مورد توجه قرار داده و جبرئیل امین را به عنوان دربان درگاه آن حضرت معرفی و همه افلاکیان را تحت فرمان ایشان می داند و کائنات و آسمان ها را در برابر ساحت مقدس و گنبد و ایوان آن حضرت ناچیز می شمارد.
    «حسین زاهدی» دیگر شاعر معاصر نیز در ابیات:
    ای حجتی که عزت ما، در ولای توست
    ای آیتی که حق نظرش در رضای توست
    هر درد لاعلاج که درمان نمی شود
    داروی آن ذخیره به دارالشفای توست
    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
    عشق آن دلی گرفت که تحت لوای توست
    ما را انیس و مونس و یاری به جز تو نیست
    بر ما ببخش، ای که ولایت برای توست
    مولاتویی و سید و آقا تویی و هم
    آقا بود هرآن که دراین جا گدای توست
    ارجمندی و سربلندی مسلمین را در پیروی از ولایت امام رضا(ع) می داند و رضایت الهی را در رضایت امام رضا(ع) از شیعیان برمی شمارد.
    «محمدجواد غفورزاده» دیگر شاعر معاصر است که در ابیات زیر با نگاهی عرفانی، حرم مطهر رضوی را توصیف می کند. در ابیات ایشان، بارگاه آن حضرت، حریم راز و نیاز عرشیان و آب سقاخانه امام رضا(ع) همان آب زمزم است که زائران آن را به هدف تبرک مشهدالرضا مورد استفاده قرار می دهند.
    السلام ای وارث نوح و خلیل
    ای جلال و جلوه رب جلیل
    ای شمیم بوستان فاطمه
    ای ولایت، شرط توحید همه
    آستانت بوسه گاه فرشیان
    فرش ایوانت نگاه عرشیان
    ای حریمت را ملایک در طواف
    جبرئیل اینجا بود در اعتکاف
    ای پرستوها همه پروانه ات
    آب زمزم آب سقاخانه است
    
    ب: ولادت
    ولادت معصومین ما لحظات حساسی از تاریخ تشیع است که شاعران نیز به نوبه خود نسبت به آن بی توجه نبوده اند. در مورد شعر رضوی نیز مقوله «ولادت» به ندرت بازتاب یافته است.
    خدا می دانست/ چه درخت سبزی می نشاند/ و تو می بینی/ دستان الماس را/ درکرانه های ابری احساس/ و ما می خوانیم/ از پیشانی بلندت/ آیه ای که سجده واجب داشت/ فردا صبح/ گل ها باز می خندند/ و آسمان/ به پاس نجابتت/ آفتابی است/
     سیدمحمد کباری
    
    ج: توسل و زیارت
    توسل و زیارت، هر دو از پرشورترین مراسم دینی و آیینی شیعیان به حساب می آیند.
    شاعران آیینی نیز در سروده های خویش به این دو مقوله توجه بسیاری داشته اند و به جرات می توان گفت که برجسته ترین بعد شعر رضوی دو مقوله توسل و زیارت است.
    شاعر در لحظات روحانی خود، دست به دامان آن حضرت شده و حاجات و خواسته های معنوی خویش را درخواست می کند و این حس و حال شاعر با توجه به ایجاد همان ارتباط عینی و ملموس او، با بارگاه آن حضرت و حال و هوای زیارت بارگاه ایشان گره خورده است.
    شاعران رضوی از دو نماد «آهو» و «کبوتر» به صورت های مختلف، برای توسل به امام هشتم(ع) بهره ها برده اند.
    یاد پاک اوکه در دلت مرور می شود
    ذهن تو چراغ روشن شعور می شود
    هر چه اضطراب و هر چه خستگی روح
    با همان نگاه اول از تو دور می شود
    دل که می تپد و می تپد و می تپد
    زیر سایه حرم صبور می شود
    فوج فوج این کبوتران به پیشواز
    در خیال تو قبولی حضور می شود
    محمدجواد محبت
    شاعر در ابیات یاد شده تاثیر زیارت و ایجاد خلوت و توسل به امام رضا(ع) را این گونه برشمرده است که: دل هر چه قدر ناآرام و بی قرار باشد در این مکان قدسی آرام و صبور می شود و در حرم مطهر آن حضرت هیچ دلی خسته و آزرده نیست و حرم آسمانی او وادی آرامش و اطمینان قلوب است.
    
    د: شفاعت
    شفاعت یکی از آموزه های اساسی شیعه به شمار می آید و بر این اساس پیامبران و اولیا و معصومین را شفیع و واسطه فیض خود قرار می دهند که در نزد خداوند از آنان شفاعت نمایند. این مفهوم در ادعیه شیعیان جایگاهی والادارد به گونه ای که در دعای توسل، شفاعت محور و مبناست و داعی در این دعا از تمامی معصومین می خواهد که در نزد پروردگار بلندمرتبه، بنده گنهکار خویش را شفاعت نماید.
    شفاعت در شعر رضوی که نوعی توسل و حاجت خواهی است بازتاب گسترده ای دارد.
    خشکیده ام و کویر در فکر بهار
    یک ذره فقط بر سر من مهر ببار
    آقا، به علی(ع) خواسته ام یک چیز است
    اندازه آهویی مرا دوست بدار
    عادل حیدری
    
    ه : غربت و غریب نوازی
    یکی از القاب امام رضا(ع) که در زیارت نامه آن حضرت نیز آورده شده است «غریب الغربا» است.
    مشهد فقط ادامه خونین کربلاست
    یک رکعت از دوگانه خونین کربلاست
    فرسنگ ها غریب سفرکرده شاه توس
    این جا وضو به خون جگر کرده شاه توس
    لب تشنه بود دیدن فرزند را دریغ
    خون گریه های هرچه و هرچند را دریغ
    سیدضیاء الدین شفیعی
    با درد دوری است همه را گر شکیب نیست
    جز تو ولی در این سر دنیا طبیب نیست
    من در غم غریبی تو سخت مانده ام
    کز بین زائران تو یک دل غریب نیست
    بر سفره کریم تو یاران نشسته اند
    حتی غریبه از بر آن بی نصیب نیست
    محمدعلی رحیمی
    در پایان باید گفت که مدح و منقبت و تبجیل شخصیت های ارجمند معنوی و ائمه معصومین علیهم السلام در ادبیات ما پیشینه ای کهن دارد که در این میان جایگاه شمس شموس طوس امام ثامن(ع) به جهت قرارگرفتن آستان پرجلالت و ملکوتی ایشان در ایران اسلامی ویژه و ممتاز است و شاعران معاصر نیز کوشیده اند تا در اوج محبت، با صرف جان و قدم صدق و ذوق سلیم کاخ هایی بلند از شعر و نظم در مدحت امام رئوف پس انداز می کنند.
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20865 به تاریخ 16/6/93، صفحه 7 (ادب و هنر)