در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو



آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد

غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟  ادامه مطلب ...