دسمال من زیر درخت آلبالو گم شده
سواد داری؟
بی سوادی؟
پس تو ....
کی بود کی بود شاعر شعر بالا؟
زود ببره دستشو بالا حالا
کی بود میگف خریم ما؟
بی مخ و بی سریم ما؟
بچه بودیم
اون زمونا
زیر درخت آلبالو
دسمال آبی بودش
پر از گلابی بودش
میتی بودش،علی بودش، با فاطی
دنیاهامون یه جوری قاطی پاتی
شاعری بود یا که نبود
شعری میگف یا نمیگف
سوادی داش یا که نداش
می خواس بگه یا که نگه
شعراش میشد ورد زبون بچه ها
اینور و اونور همه جا تو کوچه ها پس کوچه ها
دلش میخواس حرف بزنه اما خودش سواد نداش
بی سوادم نبود ولی خودنویسش دوات نداش
مادربزرگه رفته بود به اینگیلیس
تا بخره یه خودنویس
ده بی سی چل پنجا شص ...
روزا گذش مادربزرگه برنگش
شاعر با سواد ما
تا آخرش سواد نداش
سواد که داش خودنویسش دوات نداش
بزرگ شدیم، حالا شدیم ما باسواد
تو دستامون خودنویسای با دوات
افاده ها طبق طبق
پاچه خوارا به وق و وق
اما چرا جرات گفتن نداریم
اگر داریم حس شنفتن نداریم
با سوادیم زیادی
تو غبغبای هممون چه بادی
شعرای ما شعرای آب و نونه
به نرخ روز قاطی پول و خونه
برای شهرت میزنیم تو رگمون سیاست
امضا میدیم، عکس میگیریم ،سه تا صد
شاعر بی ریای مام شاید یه جا اسیر شده
تو آروزی خودنویس یه گوشه مونده پیر شده!
این شعرمم تا نشده سیاسی
بذار بگم یه مصرع اساسی
سواد داری ؟نه نه!بی سوادی؟ نه نه!پس تو ...
"ستاره کلهر"