ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
فسوس که آئینه نصیبش سنگ است
در کوچهی بی کسی عجب دلتنگ است
هر روز غروب خون شده قلبش که
اینقدر غروب سامرا خونرنگ است
*
یک عمر غریبی و اسیری سخت است
دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است
از چهرهی تو شکستگی میبارد
در اوج جوانی ات چه پیری سخت است
*
امروز که صاحبِ عزایت زهراست
چشم همه از غم تو دریا دریاست
داغ تو شکست قامت عالم را
تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی معناست
*
همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه
کعبه ز طواف روی تو محروم است
*
با قلب شکسته شرح هجران دادی
یک عمر بهانه دست باران دادی
آنقدر تو «یا حسین عطشان» گفتی
تا آخر کار تشنه لب جان دادی
*
دل را به مقام قرب خود راهی کن
سرشار ز عشق و شور و آگاهی کن
گاهی به نگاه خود مرا هم دریاب
یعنی تو مرا بقیة اللّهی کن