در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی

چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی
جفاهای چنین از خوی او هرگز نمی‌دیدی
سخن‌هایی که در حق تو سر زد از رقیب من
گرت می‌بود دردی سوی او هرگز نمی‌دیدی  
بدین بد حالی افکندی مرا ای چشم تر آخر
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمی‌دیدی
ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور می‌گشتی
که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی
ترا سد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی
که می‌مردی و راه کوی او هرگز نمی‌دیدی

 

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/0/0f/%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C.JPG/640px-%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C.JPG

شمس‌الدّین محمّد وحشی بافقی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد