در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

نیاز محو شدن ( برای حضرت امام )

    نیاز محو شدن ( برای حضرت امام )

 



سپیده سر زد و ما از شب قفس رفتیم

چنان پرنده شدیم وز دسترس رفتیم
  


ز دور آبی دریای عشق پیدا شد

چو رود زمزمه کردیم و یکنفس رفتیم



بهار آمد و تشکیل یک گلستان داد

در این میانه نماندیم و خار و خس رفتیم



نیاز محو شدن بود در تن خاکی

که با شنیدن یک بانگ از جرس رفتیم



در این بهار بمانید شرمتان بادا

خطاست اینکه بگوییدمان عبث رفتیم


http://s5.picofile.com/file/8159637400/harati.jpg

سلمان هراتی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد