در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

ترکیب بند عبدالرزاق اصفهانی در نعت پیغمبر اسلام

ای از بر سدره شاهراهت
وای قبّه ی عرش تکیه گاهت


ای طاق نهم رواق بالا
بشکسته ز گوشه ی کلاهت


هم عقل دویده در رکابت
هم شرع خزیده در پناهت


ای چرخ کبود ژنده دلقی
در گردن پیر خانقاهت  


مه طاسک گردن سمندت   
شب طرّه ی پرچم سیاهت  


جبریل مقیم آستانت
افلاک حریم بارگاهت


چرخ ار چه رفیع، خاک پایت
عقل ارچه بزرگ، طفل راهت

خورده است خدا ز روی تعظیم
سوگند به روی همچو ماهت  

                                   ایزد که رقیب جان خرد کرد
                                   نام تو ردیف نام خود کرد


ای نام تو دستگیر آدم
و ای خلق تو پایمرد عالم

فرّاش درت کلیم عمران
چاووش رهت مسیح مریم

از نام محمّدیت میمی
حلقه شده این بلند طارم  
 

تو در عدم و گرفته قدرت
اقطاع وجود زیر خاتم

در خدمتت انبیا مشرّف
وز حرمتت آدمی مکرّم

از امر مبارک تو رفته
هم بر سر حرفت خود آدم

تا بود به وقت خلوت تو
نه عرش و نه جبرئیل محرم

نایافته عزّ التفاتی
پیش تو زمین و آسمان هم

                                کونین نواله ای   ز جودت
                                افلاک طفیلی وجودت

ای مسند تو ورای افلاک
صدر تو و خاک توده حاشاک

هرچ آن سمت حدوث دارد
در دیده ی همّت تو خاشاک

طغرای جلال تو لعمرک 
منشور ولایت تو لولاک  

نُه حقّه و هفت مهره پیشت
دست تو و دامن تو زان پاک

در راه تو زخم محض مرهم
بر یاد تو زهر عین تریاک

در عهد نبوّت تو آدم
پوشیده هنوز خرقه ی خاک

تو کرده اشارت از سر انگشت
مَه قرطه ی پرنیان زده چاک

نقش صفحات رایت تو
لولاک لما خلقت الافلاک  

                               خواب تو ولا یَنامُ قلبی 
                               خوان تو اَبیتُ عِندَ رَبّی  

ای آرزوی قـَدَر لقایت
وای قبله ی آسمان سرایت

در عالم نطق، هیچ ناطق
ناگفته سزای تو ثنایت

هر جای که خواجه ای غلامت
هر جای که خسروی گدایت

هم تابش اختران ز رویت
هم جنبش آسمان برایت

جانداروی عاشقان حدیثت
قفل دل گمرهان دعایت

اندوخته ی سپهر و انجم
برنامده ده یک عطایت

بر شهپر جبرئیل نِه زین
تا لاف زند ز کبریایت

بر دیده ی آسمان قدم نِه
تا سرمه کشد ز خاک پایت

                                  ای کرده بزیر پای کونین 
                                  بگذشته ز حد قاب قوسین

ای حجره ی دل به تو منوّر
وای عالم جان ز تو معطر

ای شخص تو عصمت مجسّم
وای ذات تو رحمت مصوّر

بی یاد تو ذکرها مزوَّر
بی نام تو وِردها مبتـَّر

خاک تو نهال شاخ طوبی
دست تو زهاب آب کوثر

ای از نفس نسیم خلقت
نُه گوی فلک چو گوی عنبر

از یَعصِمکَ الله اینت جوشن
وزیغفرک الله آنت مغفر  

تو ایمنی از حدوث گو باش
عالم همه خشک یا همه تر

تو فارغی از وجود، گو شو
بطحا همه سنگ یا همه زر

                                  طاووس ملائکه بَریدت 
                                  سرخیل مقرّبان مُریدت

ای شرع تو چیره چون به شب روز
وای خیل تو بر ستاره پیروز

ای عقلِ گره گشای معنی
در حلقه ی درس تو نوآموز

ای تیغ تو کفر را کفن باف
نعلین تو عرش را کُلـَه دوز

ای مذهب ها ز بعثت تو
چون مکتبها به عید نوروز

از موی تو رنگ کسوت شب
وز روی تو نور چهره ی روز

حلم تو شگرف دوزخ آشام
خشم تو عظیم آسمان سوز

ماه سر خیمه ی جلالت
در عالم علو مجلس افروز

بنموده نشان روی فردا
آیینه ی معجز تو امروز 

                                 ای گفته صحیح و کرده تصریح
                                در دست تو سنگریزه تسبیح

هر آدمیی که او ثنا گفت
هرچ آن نه ثنای تو خطا گفت

خود خاطر شاعری چه سنجد؟
نعت تو سزای تو خدا گفت

گرچه نه سزای حضرت توست
بپذیر هر آنچه این گدا گفت

هر چند فضول گوی مردی است
آخر نه ثنای مصطفی گفت؟

در عمر هر آنچه گفت یا کرد
نادانی کرد و ناسزا گفت

زان گفته و کرده گر بپرسند
کز بهر چه کرد یا چرا گفت؟

این خواهد بود عُدّت  او
کفاره ی هر چه کرد یا گفت

تو محو کن از جریده ی او
هر هرزه که از سر هوا گفت

                                        چون نیست بضاعتی ز طاعت
                                        از ما گنه و ز تو شفاعت

 

 جمال الدین عبدالزراق اصفهانی

همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر!

همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر!

همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر!

 

تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیران

همه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر!

 

دم رفتن است باری نظری که تا ببینی

که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر!

 

سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتی

همه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر!


حسین منزوی

دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین

ای تکنواز نابغه نینوا، حسین
وی تکسوار واقعه کربلا، حسین


ای از ازل نوشت سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
 

هم جای فدای راه وفا کرده، هم جهان،
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
 

از امن و عافیت؛ به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینه جدت، جدا حسین
 

یک کاروان ذبیح، به همراه داشتی
از فطرت خجسته شیر خدا، حسین
 

یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
 

جانبازی ات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
 

وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین


شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد، خونبها، حسین
 

در پیش روی سب و ستم، خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
 

کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جدا، حسین
 

چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوکت عزا، حسین
 

حتا کویر تف زده را ، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست، عزای تو را، حسین


سوک تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا» حسین
 

من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگ ها، حسین
 

«آزاده باش باری اگر دین نداشتی»
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
 

از بعد قرن های فراوان هنوز هم
ما راست رهشناس ترین رهنما، حسین
 

تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین


حسین منزوی

یا رضاجان


پــاره پیکــر رســول اکــرم
جگـرش پـاره شـد ای اهـل عالـم

حجره بسته، دل شکسته، دیده گریان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

در عــزای رضــا امـــام هشتـم
گشته صـاحب عـزا معصومه در قـم

گشته خواهر بی برادر در خراسان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

ای دو عالـم اسیــرِ یـک نگـاهت
قصـر مأمــون چـرا شـد قتلگاهت

حامی دین، کشته حق، یار قرآن
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

یــا رضــا! جــانِ مـا بـادا فدایت
تــو امــام رئــوف و مــا گـدایت

از چه بر خاک، سر نهادی، چون غریبان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

آسمـان در عـزایت گریـه می‌کرد
قـاتلت هـم بـرایت گریـه می‌کرد

در دلت بود سوز مخفی درد پنهان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

چشم اهــل عــزا گریـد بـه یادت
جــای معصومـه و جــای جـوادت

شیعه بسته با ولایت عهد و پیمان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان

گرچـه بـر درد عالمـی طبیب است
شیعیـان شیعیـان رضـا غریب است

در غریبی کشته شد آن جان جانان
یا رضاجان یا رضاجان یا رضاجان



غلامرضا سازگار

ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها

شعر حسین منزوی در نعت رسول اسلام





ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها

قرآن تو کتاب تمام کتاب ها

اندیشه ی تو تیشه به اصل بدی زده

ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها

فخر فلک به توست که فانوس گشته بود

در کوچه های آمدنت آفتاب ها

سرمشق آسمان وزمینی که نام توست

برلوح شب نوشته به خط شهاب ها

من تکیه کرده ام به نو وپایمردیت

در روز چون وچندو چه ،روز حساب ها

سرگشته در مضایق  وصف تو مانده ام

چندان که داده ام به سخن آب وتاب ها

خورشید مکه ،ماه مدینه ، رسول من

ای خاکسار مدحت تو بو تراب ها

شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب

گنگم که در هوای تو دیدست خواب ها


 حسین منزوی

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد

خدا که در حرم امن خویش راهت داد

 

هجوم جهل و خرافه ، هجوم تاریکی

خدا پناه در آن دوره‌ سیاهت داد

 

خدا، خدا و خدا ، آن خدای بی ‌مانند

همان که عصمت پرهیز از گناهت داد

 

همان که جان نجیب تو را مراقب بود

همان که سینه خالی از اشتباهت داد

 

توان و توشه به پایان رسیده بود ، ولی

خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد

 

بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست

خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد

 

خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد

خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد

 

چقدر واقعه‌ آسمانی و شفاف

خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد

 

خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد

خدا که آینه را نور با نگاهت داد

 

قسم به روز ، که خورشید شمع خانه توست

قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد

 

خدا که اشک تو را جلوه گهر بخشید

خدا که شعله روشن به جای آهت داد

 

خدا که جان تو را از الهه ‌ها پیراست

خدا که غلغله قوم لا اله ‌ات داد

 

یتیم آمده ‌ام ، مانده ‌ام ، پناهم ده

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد ...

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست

چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند

از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگار یأس:
آیینه ای میان غبار آفریده اند


سعید بیابانکی

یا علی زمانه تیر حرمله ست


علیرضا قزوه



هان بگو بایستند ، نگذرند

حاضران به غایبان خبر برند

حاضران و غایبان که غایبند
غایبان و حاضران که حاضرند
حاضران گوش بسته، چشم باز
این جماعتی که کور یا کرند
دست بسته پای بسته در عبور
چشم بسته گوش بسته ناظرند
ما همیشه حاضران غایبیم
غایبیم اگر درست بنگرند
حاضران نسل های بعد از این
کاشکی به یادمان بیاورند
ما که خویش را ز یاد برده ایم
عاشقان به هیچ مان نمی خرند
کاش عاشقانه تر نظر کنیم
بر جماعتی که جان جوهرند
بر جماعتی که خود سرآمدند
بر جماعتی که بر سران سرند
آن جماعتی که روز رستخیز
شافع شراره های محشرند
روز رستخیر هان چه می کنیم؟
اهل بیت مصطفی چو بگذرند
اهل بیت مصطفی نه جز علی ست
دیگران نه با علی برابرند
از فضایل علی و آل اوست
که مدیح حضرت پیمبرند
یا امیرمومنان علی علی
دیگران بر این لقب نه درخورند
جز ولای حضرت امیر نیست
خطبه ی غدیر را چو بنگرند
بیعتی کنیم بیعتی شگفت
بیعتی که مان به خاطر آورند
بیعتی کنیم سخت استوار
بند بندمان اگر برآورند
**
ای تفو بر آن جماعت پلید
کز تبار خدعه اند و خنجرند
آن جماعتی که ظهر کربلا
غیر چشم و گوش و سر نمی برند
نام شان مگوی و ریشه شان مبین
از تبار و اصله ی بز گرند
مسلم است و کوچه های نانجیب
دشت ها پر از حسین بی سرند
داعشان شمرزاده ای که جز
آبروی عشق را نمی برند
خطبه غدیر را گذاشتند
زود باوران دیر باورند
با حدیث منزلت چه کارشان
پی به غربت علی نمی برند
یا علی! زمانه تیر حرمله ست
تیرها پی گلوی اصغرند
تیرها پی نگاه قاسم اند
تیرها پی نگاه اکبرند
از حرا بگیر تا شب وفات
چشم کو که بر غم تو بنگرند
راه ها به راه راه می رسند
راه ها چقدر گریه آورند
راه شام و راه مردم عراق..
مردمی که با علی برادرند
یک طرف مدینه، یک طرف یمن
توشه از حدیث تازه می برند
از یمن علی ست می رسد، علی
مردم یمن اویس دیگرند
آن جماعتی که پیش رفته اند
مردمی که در صفوف آخرند
کاش این توقف سه روزه را
لحظه ای فقط به خاطر آورند
این سه روز و آن سه روز کربلا
کز هزار قرن هم فراترند...
نیست همچو خشم مرتضی دلیل
دشمنان او عذاب می خرند
جحفه، عصر یک دوشنبه غریب
صبر کن که بگذریم و بگذرند...

پاییز1393

خون خدا

نمی دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم
 
تو را در مثنوی ، در نی ، تو را در های و هو ، در هی
تو را در بند بند ناله های بی صدا دیدم
 
تو مانند ترنم ، مثل گل ، عین غزل بودی
تو را شکل توسل، مثل ندبه ، چون دعا دیدم
 
دوباره لیله القدر آمد و شوریدگی هایم
تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم
 
شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر
شکستم در خودم از بس که باران بلا دیدم
 
صدایت کردم و آیینه ها تابید در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم
 
نگاهم کردی و باران یکریز غزل آمد
نگاهت کردم و رنگین کمانی از خدا دیدم
 
تو را در شمع ها، قندیل ها ، در عود ، در اسپند
دلم را پر زنان در حلقه ی پروانه ها دیدم
 
تو را پیچیده در خون ، در حریر ظهر عاشورا
تو را در واژه های سبز رنگ ربنا دیدم
 
تو را در آبشار وحی جبرائیل و میکائیل
تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم
 
تو را دیدم که می چرخید گردت خانه ی کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم ، در شما دیدم
 
شبیه سایه ی تو کعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودی ، تو را هم مروه دیدم ، هم صفا دیدم
 
شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند
تو را در آن شب تاریک ، "مصباح الهدی" دیدم
 
در اوج کبر و در اوج ریای شام – ای کعبه –
تو را هم شانه و هم شان کوی کبریا دیدم
 
دمی که اسب ها بر پیکر تو تاخت آوردند
تو را ای بی کفن ، در غربت آل عبا دیدم
 
دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریه ی زهرا(س)
تو را محکم ترین تفسیر راز " انما " دیدم
 
هجوم نیزه ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا  در"آتنا " دیدم
 
تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم
تو را با داغ حیدر ، کوچه کوچه ، پا به پا دیدم
 
تو را هر روز با اندوه ابراهیم ، همسایه
تو را با حلق اسماعیل ، هر شب همصدا دیدم
 
همان شب که سرت بر نیزه ها قرآن تلاوت کرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفی(ص) دیدم
 
تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت
تو را در چاه حیدر همنوای مرتضی دیدم
 
سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند
و من از کربلا تا شام را غار حرا دیدم
 
به یحیی و سیاوش جلوه می بخشد گل خونت
تو را ای صبح صادق با امام مجتبی (ع) دیدم
 
تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه
تو را بی تابی در بی تابی طشت طلا دیدم
 
شکستم در قصیده ، در غزل ، ای جان شور و شعر
تو را وقتی که در فریاد " ادرک یا اخا " دیدم
 
تمام راه را بر نیزه ها با پای سر رفتی
به غیرت پا به پای زینب کبری تو را دیدم
 
دل و دست از پلیدی های این دنیا شبی شستم
که خونت را حنای دست مشتی بی حیا دیدم
 
چنان فواره زد خون تو تا منظومه ی شمسی
که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم
 
مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم ، بلا را در ولا دیدم
 
تصور از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت
تو را خون خدا ، خون خدا ، خون خدا دیدم
  

                                                         سروده شد در شب اول محرم سال  1358



علیرضا قزوه

خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا

خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا

        شمعی و پنهان می‌روی پروانه جویان تا کجا؟

ز انصاف خو واکرده‌ای، ظلم آشکارا کرده‌ای

        خونریز دل‌ها کرده‌ای، خون کرده پنهان تا کجا؟

غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته

        صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟

بر دل چو آتش می‌روی تیز آمدی کش می‌روی

        درجوی جان خوش می‌روی ای آب حیوان تا کجا؟

طرف کله کژ بر زده گوی گریبان گم شده

        بند قبا بازآمده گیسو به دامان تا کجا؟

دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب

        تو شمع پیکر نیم‌شب دل دزدی اینسان تا کجا؟

هر لحظه ناوردی زنی، جولان کنی مردافکنی

        نه در دل تنگ منی ای تنگ میدان تا کجا؟

گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد را

        حدی است هر بیداد را این حد هجران تا کجا؟

خاقانی اینک مرد تو مرغ بلاپرورد تو

        ای گوشه‌ی دل خورد تو، ناخوانده مهمان تا کجا؟


خاقانی

نگاهی به شعر رضوی معاصر

نگاهی به شعر رضوی معاصر 
این دل به سرش هوای مشهد دارد...


نویسنده: علی خوشه چرخ آرانی

یکی از موضوعات مهم در شعر آیینی ادبیات فارسی «شعر رضوی» است که با نگاهی همراه با امعان نظر درخواهیم یافت که این حوزه از شعر آیینی، با دیگر حوزه های این مقوله تفاوت برجسته ای دارد؛ از این جهت که وجود مرقد پاک و نورانی هشتمین حجت خدا در مشهد واقع شده است که همیشه سبب ایجاد خیر و برکات زیادی در زندگی مسلمانان جهان به طور عام و ایرانیان به طور خاص بوده است و خواهد بود تا آن جا که شور و شوق زیارت آن امام همام(ع) با تاروپود زندگی همه ایرانیان گره خورده است.
    شاعران شعر رضوی(ع) معاصر حداقل یک بار به مشهدالرضا(ع) آمده اند و یا بارها از طریق تلویزیون دل را روانه حریم کبریایی اش کرده اند و همین ارتباط عینی و ملموس با امام رضا(ع)، نیز سبب شده است تا شعر رضوی معاصر نسبت به دیگر حوزه های شعر آیینی صمیمی تر و مهربانانه تر باشد و بی جهت نیست که در غالب این سروده ها صحن و سرا، گلدسته ها، خادمین با صفا، ضریح، پنجره پولاد گنبد طلا، کبوتران حرم، پرچم گنبد و... مولفه هایی هستند که با بسامد بالادر شعر استفاده شده است.
    بعد از انقلاب اسلامی و احیای ارزش ها و بالیدن باورهای عمیق دینی و اسلامی، شعر آیینی از جمله شعر رضوی توانست در این بستر آماده، جریان تازه ای را آغاز کند و حمایت های نهادی و غیرنهادی انقلاب درطول این سال ها از شعر آیینی به طور عام و شعر رضوی به طور خاص باعث گردید که این حوزه از شعر بستر تازه ای برای تعریف و تبیین آموزه های شیعی باشد که بی شک برگزاری کنگره های متعدد از قبیل «گریز آهوانه» و «شعر رضوی» و همایش بین المللی شعر رضوی در دوره جدید، شعر رضوی را از لحاظ کیفی و کمی ارتقای فراوانی بخشیده است. دراین مقال برآنیم به بررسی چند نمونه از مضامین شعر شاعران رضوی بپردازیم.
    
    الف: مدح و منقبت
    به راستی که مدح و ستایش و تحمیدیه تنها شایسته معصومین هدای ماست که هر لحظه در زندگی آنان سرشار از آموزه های انسانی، اسلامی، اخلاقی، مذهبی و دینی و... است و به راستی که توسل و تمسک به آن هاست که مقدمه ساز نیک نامی دنیا و نیک بختی عقبا و ضامن سعادت بشری است.
    جبریل از ازل شده دربانت ای رضا
    افلاکیان متابع فرمانت ای رضا
    خورشید و ماه ثابت و سیار در سما
    تحت الشعاع گنبد و ایوانت ای رضا
    تو هشتمین شکوفه گلزار احمدی
    ما بلبلان مست و غزل خوانت ای رضا
    عنبرفشان بود ز غبار حریم تو
    هر ذره خاک خراسانت ای رضا
    مبهوت مانده پیش کمال و جمال تو
    حسن صفای یوسف کنعانت ای رضا
    داراب درخشان
    شاعر در ابیات یاد شده بزرگی و عظمت شخصیت امام هشتم(ع) را مورد توجه قرار داده و جبرئیل امین را به عنوان دربان درگاه آن حضرت معرفی و همه افلاکیان را تحت فرمان ایشان می داند و کائنات و آسمان ها را در برابر ساحت مقدس و گنبد و ایوان آن حضرت ناچیز می شمارد.
    «حسین زاهدی» دیگر شاعر معاصر نیز در ابیات:
    ای حجتی که عزت ما، در ولای توست
    ای آیتی که حق نظرش در رضای توست
    هر درد لاعلاج که درمان نمی شود
    داروی آن ذخیره به دارالشفای توست
    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
    عشق آن دلی گرفت که تحت لوای توست
    ما را انیس و مونس و یاری به جز تو نیست
    بر ما ببخش، ای که ولایت برای توست
    مولاتویی و سید و آقا تویی و هم
    آقا بود هرآن که دراین جا گدای توست
    ارجمندی و سربلندی مسلمین را در پیروی از ولایت امام رضا(ع) می داند و رضایت الهی را در رضایت امام رضا(ع) از شیعیان برمی شمارد.
    «محمدجواد غفورزاده» دیگر شاعر معاصر است که در ابیات زیر با نگاهی عرفانی، حرم مطهر رضوی را توصیف می کند. در ابیات ایشان، بارگاه آن حضرت، حریم راز و نیاز عرشیان و آب سقاخانه امام رضا(ع) همان آب زمزم است که زائران آن را به هدف تبرک مشهدالرضا مورد استفاده قرار می دهند.
    السلام ای وارث نوح و خلیل
    ای جلال و جلوه رب جلیل
    ای شمیم بوستان فاطمه
    ای ولایت، شرط توحید همه
    آستانت بوسه گاه فرشیان
    فرش ایوانت نگاه عرشیان
    ای حریمت را ملایک در طواف
    جبرئیل اینجا بود در اعتکاف
    ای پرستوها همه پروانه ات
    آب زمزم آب سقاخانه است
    
    ب: ولادت
    ولادت معصومین ما لحظات حساسی از تاریخ تشیع است که شاعران نیز به نوبه خود نسبت به آن بی توجه نبوده اند. در مورد شعر رضوی نیز مقوله «ولادت» به ندرت بازتاب یافته است.
    خدا می دانست/ چه درخت سبزی می نشاند/ و تو می بینی/ دستان الماس را/ درکرانه های ابری احساس/ و ما می خوانیم/ از پیشانی بلندت/ آیه ای که سجده واجب داشت/ فردا صبح/ گل ها باز می خندند/ و آسمان/ به پاس نجابتت/ آفتابی است/
     سیدمحمد کباری
    
    ج: توسل و زیارت
    توسل و زیارت، هر دو از پرشورترین مراسم دینی و آیینی شیعیان به حساب می آیند.
    شاعران آیینی نیز در سروده های خویش به این دو مقوله توجه بسیاری داشته اند و به جرات می توان گفت که برجسته ترین بعد شعر رضوی دو مقوله توسل و زیارت است.
    شاعر در لحظات روحانی خود، دست به دامان آن حضرت شده و حاجات و خواسته های معنوی خویش را درخواست می کند و این حس و حال شاعر با توجه به ایجاد همان ارتباط عینی و ملموس او، با بارگاه آن حضرت و حال و هوای زیارت بارگاه ایشان گره خورده است.
    شاعران رضوی از دو نماد «آهو» و «کبوتر» به صورت های مختلف، برای توسل به امام هشتم(ع) بهره ها برده اند.
    یاد پاک اوکه در دلت مرور می شود
    ذهن تو چراغ روشن شعور می شود
    هر چه اضطراب و هر چه خستگی روح
    با همان نگاه اول از تو دور می شود
    دل که می تپد و می تپد و می تپد
    زیر سایه حرم صبور می شود
    فوج فوج این کبوتران به پیشواز
    در خیال تو قبولی حضور می شود
    محمدجواد محبت
    شاعر در ابیات یاد شده تاثیر زیارت و ایجاد خلوت و توسل به امام رضا(ع) را این گونه برشمرده است که: دل هر چه قدر ناآرام و بی قرار باشد در این مکان قدسی آرام و صبور می شود و در حرم مطهر آن حضرت هیچ دلی خسته و آزرده نیست و حرم آسمانی او وادی آرامش و اطمینان قلوب است.
    
    د: شفاعت
    شفاعت یکی از آموزه های اساسی شیعه به شمار می آید و بر این اساس پیامبران و اولیا و معصومین را شفیع و واسطه فیض خود قرار می دهند که در نزد خداوند از آنان شفاعت نمایند. این مفهوم در ادعیه شیعیان جایگاهی والادارد به گونه ای که در دعای توسل، شفاعت محور و مبناست و داعی در این دعا از تمامی معصومین می خواهد که در نزد پروردگار بلندمرتبه، بنده گنهکار خویش را شفاعت نماید.
    شفاعت در شعر رضوی که نوعی توسل و حاجت خواهی است بازتاب گسترده ای دارد.
    خشکیده ام و کویر در فکر بهار
    یک ذره فقط بر سر من مهر ببار
    آقا، به علی(ع) خواسته ام یک چیز است
    اندازه آهویی مرا دوست بدار
    عادل حیدری
    
    ه : غربت و غریب نوازی
    یکی از القاب امام رضا(ع) که در زیارت نامه آن حضرت نیز آورده شده است «غریب الغربا» است.
    مشهد فقط ادامه خونین کربلاست
    یک رکعت از دوگانه خونین کربلاست
    فرسنگ ها غریب سفرکرده شاه توس
    این جا وضو به خون جگر کرده شاه توس
    لب تشنه بود دیدن فرزند را دریغ
    خون گریه های هرچه و هرچند را دریغ
    سیدضیاء الدین شفیعی
    با درد دوری است همه را گر شکیب نیست
    جز تو ولی در این سر دنیا طبیب نیست
    من در غم غریبی تو سخت مانده ام
    کز بین زائران تو یک دل غریب نیست
    بر سفره کریم تو یاران نشسته اند
    حتی غریبه از بر آن بی نصیب نیست
    محمدعلی رحیمی
    در پایان باید گفت که مدح و منقبت و تبجیل شخصیت های ارجمند معنوی و ائمه معصومین علیهم السلام در ادبیات ما پیشینه ای کهن دارد که در این میان جایگاه شمس شموس طوس امام ثامن(ع) به جهت قرارگرفتن آستان پرجلالت و ملکوتی ایشان در ایران اسلامی ویژه و ممتاز است و شاعران معاصر نیز کوشیده اند تا در اوج محبت، با صرف جان و قدم صدق و ذوق سلیم کاخ هایی بلند از شعر و نظم در مدحت امام رئوف پس انداز می کنند.
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20865 به تاریخ 16/6/93، صفحه 7 (ادب و هنر)

ابتدای کربلاغدیر بود

ابتدای کربلاغدیر بود
ویژگیهای شعر عاشورایی معاصر

نویسنده: علی خوشه چرخ آرانی

کربلا، نه تنها رستاخیز عشق که بر پادارنده قیامت تاریخی انسان ها و رستخیز جان مردم مرده است و به قول محتشم، در کربلاجهان از هم می گسلد و از آسمان خون می بارد و سرادق گردون نگون می شود و انسان ها بر صفحه ی هستی، از تاثیر آن، بر پای می ایستند.
    دیگر بار در گردونه منظم هستی که نشانه ای از نشانه های خالق بی مثال است به محرم رسیده ایم؛ موسمی که حسین بن علی (ع)، تمامی دار و ندار، هست و نیست، بود و نبودش را به مسلخ عشق آورد. تا دین جدش رسول خدا (ص) برای همیشه تاریخ یادگار و ماندگار بماند و فریضه امر به معروف و نهی از منکر جاودانه از برادر وفادارش اباالفضل (ع) گرفته تا خواهر همیشه همراهش زینب (س). از جگر گوشه اش علی اکبر (ع) گرفته تا فرزند شش ماهه شیرخواره اش علی اصغر (ع) و...
    و به راستی که فقط آسمانیان می دانند که حسین (ع) چه کرد و قلم و بنان و بیان ما دل بستگان و وابستگان به تعلّقات دنیوی را یارای درک و توصیف حماسه حسینی نیست، اما به جهت عشق و ارادت به ساحت مقدس آن امام همام و آن قیام الهی، بسیاری کوشیدند از ابزار هنر و ادب خویش اعم از نگارگری، خطاطی، طراحی و عرصه ی شعر و شاعری استفاده و محبّت و مودّت خود را به درگاه آسمانی او اعلان و ابراز دارند و چه بسیارند هنرمندان و شاعرانی که رمز مانایی و جاودانگی نامشان به واسطه توصیف حماسه عظیم عاشوراست.
    بیش از یک هزار و 300 سال است که عاشورا و کربلارا از هر زبانی می شنویم، از منابر، مجالس، محافل ادبی، کتاب ها و ... ولی گویا هرگز این حماسه رنگ کهنگی و نسیان نمی گیرد و در حقیقت از کلام هر کس که از ستم می خروشد، ندای حسین (ع) می جوشد و فریاد سرخ حسینی به سان پرچمی بر فراز هر قیام ظالمانه در اهتراز است و خواهد بود.
    تاریخچه سوگواری ادبی در ایران دیرینه است و هر چند حکیم کسایی مروزی را نخستین آغازگر ادبیات شیعی در شعر فارسی دانسته اند، اما قدیم ترین غم سروده مذهبی در توصیف کربلاو کربلائیان در شعر قوامی رازی شاعر شیعی مذهب اوایل قرن ششم هجری نمایان است و بعدها شاعران ناموری همچون ناصر خسرو، عطار نیشابوری، سیف فرغانی، مولانا جلال الدین، خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه ای، سلمان ساوجی، ابن حسام خوسفی، جامی، محتشم کاشانی، بابافغانی، اهلی شیرازی، وصال شیرازی، فیاض لاهیجی، صباحی بیدگلی، فدایی مازندرانی، عمّان سامانی، اقبال لاهوری و ... در ذکر مناقب و مراثی و پاسداشت این حماسه اشعاری گران قدر سروده اند؛ امّا این حرکت عالی مذهبی هم چنان از سوی شاعران معاصر ادامه و این قطار با سرعت بیشتری حرکت و به سان خونی در رگ های شاعران حق جو و حقیقت طلب جاری و ساری است با این تفاوت که اگرچه اکثر شعر شاعران گذشته جنبه توصیفی و شرح این رویداد داشت و شاعران دیرین به این واقعه به صورت یک رویداد مجرّد و بدون ارتباط عمیق با تاریخ پرداخته اند، اما در دوره معاصر به تدریج این تفکر میان شاعران ایجاد گردید که به ابعاد سیاسی، اجتماعی و تاریخی حماسه عظیم عاشورا نیز نگاهی ژرف و توام با امعان نظر داشته باشند.
     ابتدای کربلامدینه نیست، ابتدای کربلاغدیر بود
    ابرهای خونْ فشان نینوا، اشک های حضرت امیر بود
    بعد از آن فتوت همیشه سبز، برکت از حجاز و از عراق رفت
    هر چه دانه داشتند سنگ شد، پشت هر بهار، صد کویر بود
    بعد مکه و مدینه، دام شد، کوفه صرف عیش و نوش شام شد
    آفتابِ سربلندِ سایه سوز، در حصارِ نیزه ها اسیر بود
    الامان ز شام، الامان ز شام، الامان ز درد و غربت امام
    شام بی مروّت غریب کش، کاش کوفه ی بهانه گیر بود
    هان! هبا شدید، هان! هدر شدید، مردم مدینه! بی پدر شدید
    این صدای غربت مدینه بود، این صدای زخمی بشیر بود
    کربلابه اصل خود رسیدن است، هر چه می روم به خود نمی رسم!
    چشم تا به هم زدم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود!
    علیرضا قزوه
    دیگر ویژگی برجسته شعر عاشورایی معاصر، بیان حماسی است، حماسه ای که در خور مخاطبان است و شکوهمند و استوار و فاخر، یعنی نه به افراط دور بر می دارد و نه به درّه غلّو می افتد و نه با تفریط باعث بی رقص در معرفت و ناتوانی ذهن می گردد، مثلاً حسن حسینی در شعر «حدیث متواتر باران» تنها با استفاده درست از سه کلمه «پولاد»، «بلند» و «دامنه دار» حماسه را در خون شعر تزریق می کند.
    تقصیر از کدام گلو بود؟ / وقتی کنار شریعۀ پولاد، / خطاب به تاریخ/ گلویی تازه تر می شد / و خیمه گاهی بلند / در حریق دامنه دار سکوت / به غارت می رفت ....؟
    «تصویر آفرینی و بازنمایی و یادآوری فضای پس از واقعه عاشورا نیز از دیگر ویژگی ها و وجوه تمایز شعر عاشورایی معاصر و گذشته است، آن چه در شعر معاصر نمود و نماد بیشتری دارد فضایی ترکیب یافته از خون و ماتم و در عین حال غربتی شکوهمند و همراه با عزت و افتخار است.
    یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
    هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
    بشکسته سبو هامان، خون است به دل هامان
    فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه
    هر سوی نظر کردم، هر کوی گذر کردم
    خاکستر و خون دیدم، ویرانه به ویرانه
    آتش زده در خرمن، وای من و وای من
    از خانه نشان دارد، خاکستر کاشانه
    ای وای که یارانم، گل های بهارانم
    رفتند از این خانه، رفتند غریبانه
    پرویز بیگی حبیب آبادی
    دشت خاموش است و صحرا خسته است
    ماه گویی بار از این جا بسته است
    پس چه شد آن سایه ها و بیدها
    پس کجا رفتند آن خورشیدها
    می وزید از دور عطر پونه شان
    خال سبز هاشمی بر گونه شان
    بوی روح و بوی معبد داشتند
    بوی گیسوی محمّد داشتند
    احمد عزیزی
    توجه به آخرین روزها و لحظه های حماسی امام حسین (ع) و یارانش نیز از دیگر ویژگی های شعر معاصر نسبت به شاعران گذشته است و برخلاف شاعر پیشین که با بیانی مستقیم به شرح واقعه پرداخته اند شاعران معاصر کوشیده اند غالباً از نظر گاه عرفانی و با بیانی غیرمستقیم به تصویر حماسه عاشورا بپردازند موضوعی که در شعر شاعران گذشته عاشورایی فقط در اشعار عمان سامانی و اقبال لاهوری یافت می شود. مثلاً در ابیات زیر ترکیباتی هم چون «هدهد پیر»، «وادی طلب» و شب جاودانگی و واژگانی همچون «حیرانی» و «پریشانی» از واژگان مستعمل در حوزه ادبیات عرفانی است.
    شب سکوت، شب جاودانگی در دشت
    شب بلوغ، شب عاشقان بی برگشت
    شبی که گر چه همه مژده خطر می داد
    دوباره هدهد پیر از خطر خبر داد
    که عشق مُردن در وادی طلب دارد
    به ماه خیره شدن های نیمه شب دارد
    مرام زندگی عاشقانه حیرانی ست
    همیشه عاقبت عاشقی پریشانی ست
     حسین دلیری
    خوشا از دل نم اشکی فشاندن
    به آبی آتش دل را نشاندن
    خوشا ز آن عشق بازان یاد کردن
    زبان را زخمه فریاد کردن
    خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
    خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
    نوای نی نوای بی نوایی ست
    هوای ناله هایش نینوانی ست...
    چو از جان پیش پای عشق سرداد
    سرش برنی، نوای عشق سرداد
    به روی نیزه و شیرین زبانی
    عجب نبود زنی شکّر فشانی
    شگفتا بی سرو سامانی عشق
    به روی نیزه سرگردانی عشق
    قیصر امین پور
    در کنار ویژگی های یاد شده، از در آمیختگی آرایه های ادبی در شعر عاشورایی معاصر هم نباید غافل شد. در شعر عاشورایی معاصر، شاعر در استفاده از آرایه های ادبی نوجویی می کند و گاهی حتی به هنجارشکنی دست می زند، مثلاً گاهی با تلفیق ایهام تناسب و تلمیح می کوشد از حادثه ای، تصویر بسیار بدیع و شاعرانه می سازد.
    ستاره ها یک یک / سرخ / سوسو زدند / و با سه شعله/ گلوگاه راه شیری شکافت/ یاد کرد میدان های نبرد عاشورائیان و شرح حواشی آن میدان ها آخرین موضوع شعر عاشورایی معاصر است.
    تو آن راز رشیدی / که روزی فرات / بر لبت آورد / و ساعتی بعد / در باران متواتر پولاد / بریده بریده افشا شدی / ... حسن حسینی
    آه ای فرات / در کنار تو / میدان در آتش خاکستر شود / و تو آرام آرام فرو می ریزی / و در بسترت کهکشانی از فرشته پرپر می شود / و تو نرم و سر به زیر / بر پنجره ی پا می گریزی / ... چگونه بر خود نمی پیچی از زخم / چگونه در خود نمی خشکی از شرم؟
    مصطفی علی پور
    شاعر در ابیات بالافرات را هدف سرزنش قرار می دهد که نظاره گر تشنه کامی و در عین حال پایمردی حسین بن علی (ع)، و یاران وفادارش همچون ابوالفضل العباس (ع) تا پای جان بود.
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20905 به تاریخ 4/8/93، صفحه 7 (ادب و هنر)

بر دروازه های خونین شهر


بر دروازه های خونین شهر
نگاهی به مضامین شعر مقاومت و پایداری ایران

نویسنده: علی خوشه چرخ آرانی

شعر پایداری فارغ از دلالت های موضوعی از نظرگاه فلسفی و علوم عقلی به اشعاری اطلاق می شود که نتیجه همراهی و هم دلی میهنی و یا قومی در برابر هرگونه تجاوز طبیعت بشری است و گاهی جنگ تنها بستر شعر پایداری محسوب نمی گردد بلکه می توان گفت که شعر پایداری و مقاومت فرایندهای عام دیگری را نیز در زندگی بشری در برمی گیرد اما موضوع اصلی و اساسی شعر پایداری، ایستادگی در برابر تهاجم و حمله به مهاجم است که در هر اندیشه و اعتقادی قابل بحث و بررسی است.
    اگرچه جنگ یک پدیده غیرقابل قبول ونامطبوع در فرهنگ عمومی جوامع بشری است وهمه مذاهب و مکاتب نسبت به پدیده جنگ بدبین هستند، اما هر آیینی رویکرد به پدیده جنگ را در هر شرایط نه تنها نامحتمل بلکه گاهی ضروری و واجب هم می داند. در جوامع اسلامی و دینی اگر پدیده ای با متن باورهای مقدس و اعتقادی متصل شود محصول آن ظهور معادله ساده حق و باطل و خیر و شر است و طبیعی است که تعیین و باور قبلی، کارآمدتر از تمام ایده های عقلی و محاسبات نظامی است که واقعه عظیم و عزیز عاشورا از نظرگاه شیعیان از مصادیق بارز این باور قلبی و اعتقادی است، بنابراین می توان گفت که مفهوم مقاومت و پایداری، مفهومی عام در فرهنگ ملت هاست و این مفهوم کاملاارزشمند است زیرا مقاومت نوعی واکنش در برابر مهاجم است و به همین دلیل که انسان ناخواسته در مواجهه با خطر دست هایش را حایل بدن می کند حس مقاومت و پایداری در برابر مهاجم هم امری ذاتی و برخاسته از فطرت انسان هاست. ادبیاتی که زاییده مفهوم مقاومت و پایداری است را می توان در موضوعات زیر بررسی نمود.
    
    1-بیان اهداف آرمانی
    شعر مقاومت و پایداری حاصل تعامل مردم و شاعران است. به دیگر عبارت مردم به خصوص قهرمانان جنگ در طرح موضوعات سهیم و شریک اند واز این رو خود سازنده واقعیات اند. شعر پایداری میراث مشترک شاعران و نیروهای مقاومت مردمی است. در ادبیات دفاع مقدس، شاعران متفکر مقاومت مردمی، ضرورت ایستادگی در برابر تهاجم را با تکیه بر معارف نظری و اعتقادی بیان نمودند یعنی در کنار انگیزش وجدانی و عاطفی به انگیزش عقلانی هم پرداختند که این توجیه حقانیت به شکل عقلانی و خردورزی گاه به شکل طرح مستقیم و گاه در قالب نقل قول و حکایت و اسطوره و نمادها نمایان است.
    
    2-وطن دوستی
    یکی از زمینه های تفکر در شعر پایداری وطن دوستی است. سرزمین برای شاعر همه چیز است محمل خاطرات کودکی، محل عشق ورزی های جوانی و آرامگاه سال های کهنسالی و سالخوردگی، در شعر دفاع مقدس و پایداری ایران اسلامی، مقوله ایران دوستی سابقه و صبغه شفاف و روشنی دارد طرح روایت «حب الوطن من الایمان» از جانب رسول اعظم(ص) باعث شد ما ایرانیان در چشم انداز عشق به وطن، آرمان های والای دینی را هم در نظر بگیریم.
    ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم/ وطنم/ ای تواناترین مظلوم/ تو را دوست دارم/ ای آفتاب شمایل دریادل/ و مرگ در کنار تو زندگی است/ ایستاده ایم در کنار تو سبز و سربلند/
    «سلمان هراتی» در ادامه شعر، دریچه ای به سوی وطن از نظرگاه دینی می گشاید:
    کجای زمین از تو عاشق تر است/ ای چشم انداز روشن خدا/ وقتی خدا رحمت بی نهایتش را باریدن می گیرد/ می گویم شاد/ از تو تشنه تر نیافته است
    هراتی در پایان مظاهر ملی و دینی را هم در وطن در می آمیزد و می گوید:
    ای رویین تن متواضع/ ای میزبان امام/ ای پوریای ولی/ ای طیب/ ای وطن من/
    
    3-نمادگرایی تاریخی
    طرح الگوها و نمادهای تاریخی و مطابقت شرایط حاضر با آن یکی از مهم ترین زمینه های اندیشه در شعر پایداری و دفاع مقدس است.
    «طاهره صفارزاده» می سراید:
    رزم آوران حق/ حجتی دیرین دارند/ با هر گلوله پیوندی می خورند/ با اهل بدر/ آن پرچم رهایی/ از بدر تا احد/ تا جبهه های غرب و جنوب/دست به دست دلیران می گردد.
    «تیمور ترنج» از کهن الگوی دیگری برای تمثیل استفاده می کند و سپاه دشمن را ایلچیان مغول می پندارد در حالی که شمشیرهای خون ریز در دست دارند.
    بر دروازه های خونین شهر/ ایلچیان/ شمشیرهای خونین چکان را/ صیقل می دهند/ و یاسای چنگیز را تکرار می کنند/ بردروازه های خونین شهر/ ایلچیان/ سربداران را بردار می کنند/
    
    4- توصیف شجاعت ها و ستایش رزمندگان
    شاعران می کوشند تا با بیان رشادت ها و دلاوری ها وستایش سربازان اسلام و توصیف صحنه های حماسی- مخاطبان خود را در عرصه جنگ به خلق حماسه های ماندگار دعوت کنند و از این طریق در کنار ترغیب رزمندگان به مقاومت آفرینش ادبی خودرا نیز حفظ نمایند. مثلا:
    «قیصر امین پور» به توصیف دفاع و مقاومت مردم می پردازد در حالی که دامنه های آن به کوچه های تاریک و باریک هم رسیده است.
    این جا/ دیوار هم/ دیگر پناه و پشت کسی نیست/ کاین گور دیگری است/ که ایستاده است/ در انتظار شب
    «سیدحسن حسینی» مرزهای پاسداری از آیین را برتر می داند و می سراید:
    هلاپاسداران آیین سرخ
    سواران شوریده بر زمین سرخ
    به شعر دلیری تصاویر سبز
    به دیوان مردی مضامین سرخ
    
    5- تهییج و دعوت به پایداری
     ترغیب به مقاومت از شاخصه های اصلی در شعر پایداری است. مثلاآن گاه که گروه هایی از مردم منافع خود را در دور بودن از صحنه های جنگ می بینند وظیفه شاعر مقاومت است که انسان ها را با یک ضربه محکم طعن آمیز از خواب بیدار کند آن گونه که زراندوزان هشت سال دفاع مقدس از طعنه های گلایه آمیز شاعران در امان نیستند. مثل این شعر سلمان هراتی که می گوید:
    وقتی جنوب را بمباران می کردند/ تو در ویلای شمالی ات/ برای حل کدام جدول بغرنج/ از پنجره به دریا خیره شده بودی؟...
    
    6- مرثیه و یادکردن دلاوران
    یکی از مهم ترین موضوعات ادبیات پایداری بیان سوگ نامه شهیدان و قهرمانان عرصه جنگ و توصیف بی رحمی های دشمن است. بی شک هر جنگ و به تبع آن مقاومت دو عامل زیان های مالی و جانی را به همراه دارد. گرامی داشت و یادکرد شهیدان در جبهه های جنگ یک سنت رایج است و بازخورد مرگ قهرمانان در ادبیات به صورت سوگ نامه و سوگواره های شهیدان تجلی می یابد.
    «قیصر امین پور» در غزلی به یاد شهیدان می سراید:
    بیا به خانه آلاله ها سری بزنیم
    زداغ با دل خود حرف بهتری بزنیم
    به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
    سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
    «علیرضا قزوه» می سراید:
    خوشا آنان که جانان می شناسند
    طریق عشق و ایمان می شناسند
    بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
    شهیدان را شهیدان می شناسند
    «علیرضا قزوه» در جایی دیگر می سراید:
    در کوله بار غربتم یک دل از روزهای واپسین مانده است
    عباس های تشنه لب رفتند، مشک صداقت بر زمین مانده است
    من بودم او بود و گمنامی، نامش چه بود انگارم یادم نیست
    بر شانه های سنگی دیوار، نام تو ای عاشق ترین مانده است
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20782 به تاریخ 4/3/93، صفحه 7 (ادب و هنر)

در طریق عاشقان مردن نخستین منزل است نیم نگاهی به شعر پایداری معاصر

در طریق عاشقان مردن نخستین منزل است
نیم نگاهی به شعر پایداری معاصر

نویسنده: علی خوشه چرخ آرانی

پیروزی انقلاب اسلامی که حرکتی نظام مند و متعالی و بر مبنای قیام عظیم امام حسین(ع) برای معرفی دگربار اسلام بود؛ بیان گر وفاداری به آرمان هایی اصیل و گران قدر است و از این منظر شعر پایداری(دفاع مقدس) شعری است که وفاداری بر مبنای دین ورزی در آن جلوه خاصی دارد تا آن جاکه می توان گفت یکی از عوامل ویژه در سرایش این گونه شعرها، همین حس وفاداری شاعران متعهد به انقلاب، اسلام و پاسداری از ارزش های والای آن است.
    اگر چه کاربرد عنوان ادبیات پایداری و مقاومت در ادبیات ملل، پیشینه نسبتاً طولانی دارد؛ اما در ادبیات امروزین ما جدید و جوان است و عمدتاً به سروده ها، قطعات ادبی، داستان های کوتاه و بلند 30 سال اخیر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و خصوصاً دوران هشت ساله دفاع مقدس نوشته و خلق شده و روح ستیز با جریان های ضدآزادی و ایستادگی در مقابل ستم گران اطلاق می شود که به گونه ای افتخارآمیز متضمن رهایی از تعلقات و پیوستن به جریان فکری معرفت خیز است.
    با توجه به موارد یاد شده، محتوای اشعار دفاع مقدس را در موارد ذیل می توان بررسی نمود:
    معرفی و ستایش رزمندگان
    ستودن رزمندگان از شاخصه ها و موضوعات محوری شعر دفاع مقدس است؛ توصیفی که هر چند شاعرانه و عاطفی است، اما همراه معرفت و شناختی عمیق و قابل درک نیز هست و این پیوند عاطفه و عرفان به هیچ عنوان تصنعی نیست، بلکه تعامل موجود این دو عنصر چنان است که زمینه های عاطفی آن را از حوزه عرفان و درک و معرفت جاری دور نکرده است و این گونه است که شعر از صمیمیت و صراحت ویژه ای بهره مند است.
    اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامه توست
    غریب شهری و زخمت شناسنامه ی توست
    تو از کدام بهاری، تو ای شکوفه زخم
    که عطر خانه ام از جانماز و جامه ی توست.
    سید محمد حسین ابوترابی
    بهره مندی از فرهنگ عرفانی- دینی
    دیگر از موضوعات اساسی سروده های اشعار پایداری معاصر، سرشاری و آکنده بودن از نکات و دقایق عرفانی است. در این سروده ها که در دوره معاصر عمدتاً در قالب غزل رشد کرده، ترکیبات و اصطلاحات خاص عرفانی پیوندی طبیعی با حماسه یافته است:
    می برم منزل به منزل چوب دار خویش را
    تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
    در طریق عاشقان، مردن نخستین منزل است
    می برد بر دوش خود منصور دار خویش را
    حسین اسرافیلی
    سوگ سروده ها (مرثیه ها)
    سوگ سروده ها، همان گونه که عنوانش معرف آن است، شعری است که به نوعی بیانگر خون و شکوه است و هر چند سابقه ای دور و دراز دارد؛ اما در شعر دفاع مقدس و در ادبیات پایداری دوره ی معاصر علاوه بر آن که از مناظر متفاوت و متنوعی به آن پرداخته شده، بیشترین کاربرد را نیز داراست. در شعر پایداری به مقوله یاد کرد و ستایش شهیدان، انتقاد خویش و یاد کردن فراق از کاروان یاران سفر کرده با توجهی ویژه همراه است به گونه ای که در برخی از این سوگ سروده ها شاعر از خویش گله دارد و خویشتن را از دور ماندن از کاروان شهیدان به سختی ملامت می کند:
    سبک بالان خرامیدند و رفتند
    مرا بیچاره نامیدند و رفتند
    سواران لحظه ای تمکین نکردند
    ترحم بر من مسکین نکردند
    رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟
    جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟
    مرا این پشت نگذارید بی تاب
    گناهم چیست؟ پایم بود در خواب
    اگر دیر آمدم، مجروح بودم
    اسیر قبض و بسط روح بودم
    در باغ شهادت را نبندید
    به ما بیچارگان زآن سو مخندید
    شهادت نردبان آسمان بود
    شهادت، آسمان را نردبان بود
    چرا برداشتند این آسمان را
    چرا بستند راه آسمان را
    مرا اسب سپیدی بود روزی
    شهادت را امیدی بود روزی
    بگو اسب سپیدم را که دزدید؟
    امیدم را، امیدم را که دزدید؟
    مرا اسب چموشی بود روزی
    شهادت می فروشی بود روزی
    قادر طهماسبی
    در این سروده ها، شاعر شهادت را آرزو می کند و با سوز و گداز، این اشتیاق را می سراید که پروردگارا! ای کاش قسمت مرا از خوان گسترده و فراخ معنوی خویش، شهادت و سر نهادن بر بالین امن مهربانی ات قرار می دادی:
    گل اشکم شبی وا می شد ای کاش
    همه دردم مداوا می شد ای کاش
    به هر کس قسمتی دادی خدایا
    شهادت قسمت ما می شد ای کاش
    علیرضا قزوه
    از مضامین دیگر سوگ سروده ها در شعر مقاومت اشاره مستقیم و شاعرانه به حال شهید در واپسین لحظات پرواز است. پیام هایی که حاکی از سیر و سلوک آنان و سرشار از نکته هایی است که در قالب کلمه از زبان شهید جاری نشده بلکه منادی رهایی و پویایی آنان در زیستن است و موید این موضوع که دنیا جایگاه هماره ماندن نیست.
    همراه مرغ مهاجر پیغامی از گرمسیر است
    می گویند: اینجا نمانید این خاکدان زمهریر است
    می گویند؛ این جا نمانید این جا که مردان دروغ اند
    اینجاکه سرهای خالی روی شکم های سیر است
    محمدکاظم کاظمی
    اعتراض به فراموشی روزهای جنگ و پایداری
    یکی از موضوعات مهم در ادبیات پایداری، هشدار نسبت به فراموشی رویدادهای عظیم و فراموش نشدنی است. در شعر اعتراض که بیشتر در قالب غزل تجلی یافت و کماکان نیز ادامه دارد نسبت به از بین رفتن ارزش های والاو شایسته از مناظر متفاوت هشدار داده شده است، چه آن جا که روزگار پرمخاطره و دلاوری های شهیدان فراموش شده و چه آن جا که مالکان زر و تزویر نسبت به محرومان جامعه بی اعتنا شده اند که در این راستا «طاهره صفارزاده» و علیرضا قزوه از طلایه داران شعر اعتراض اند؛ به گونه ای که بیشترین اشعار کتاب «از نخلستان تا خیابان» علیرضا قزوه معرفی این مضامین و هشدار این موضوع است، ضمن این که نباید از شاعران مطرح دیگر این حوزه هم چون «سلمان هراتی» و «قیصر امین پور» و «سیدحسن حسینی» غافل بود:
    دسته گل ها، دسته دسته می روند از یادها
    گریه کن ای آسمان در مرگ طوفان زارها
    سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان
    کیسه می دوزند با نام شما شیادها
    با شما هستم که فردا کاسه سرهای تان
    خشت می گردد برای عافیت آبادها
    علیرضا قزوه
    
    


 روزنامه کیهان، شماره 20877 به تاریخ 30/6/93، صفحه 7 (ادب و هنر)

سبک بالان خرامیدند و رفتند

سبک بالان خرامیدند و رفتند
    مرا بیچاره نامیدند و رفتند
    سواران لحظه ای تمکین نکردند
    ترحم بر من مسکین نکردند
    رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟
    جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟
    مرا این پشت نگذارید بی تاب
    گناهم چیست؟ پایم بود در خواب
    اگر دیر آمدم، مجروح بودم
    اسیر قبض و بسط روح بودم
    در باغ شهادت را نبندید
    به ما بیچارگان زآن سو مخندید
    شهادت نردبان آسمان بود
    شهادت، آسمان را نردبان بود
    چرا برداشتند این آسمان را
    چرا بستند راه آسمان را
    مرا اسب سپیدی بود روزی
    شهادت را امیدی بود روزی
    بگو اسب سپیدم را که دزدید؟
    امیدم را، امیدم را که دزدید؟
    مرا اسب چموشی بود روزی

    شهادت می فروشی بود روزی



    قادر طهماسبی