در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

نه مگر من رییسِ جمهورم؟


هیچ قولی نمی دهم به کسی
پس خیالم از این جهت تخت است

قول دادن به هر کس و ناکس
به خدا واقعاً کمی سخت است


رای خود را اگر به من بدهید
مملکت رو به راه  خواهد شد

هرچه دارید می شود آزاد!
رنج هاتان رفاه خواهد شد


مالِ هر کس به خویش مربوط است!
با سر و روی تان ندارم کار

چون همه خوبِ خوب می دانید
چیست مفهوم پوشش معیار


در سخن گفتن و نظر دادن
همه مانند بنده آزادید

منتها در حدود شرعی آن
بدهید آن نظر اگر دادید!


بعد از این در تمام مطبوعات
نقد باید اساس آن باشد

لیک نقدی پسندمان افتد
که کمی باب میل مان باشد!


هیچکس را به خاطر جرمی
که نکرده ست متهم نکنید

راز پنهان هر که را با ماست
سر بازار ها عَلَم نکنید


تا گوارا شود به کام شما
گرم ها را خنک نگهدارید

تا شود سفره های تان رنگین
حق نان و نمک نگهدارید


هر دری را - به ویژه دانشگاه!
چند متری گشاد خواهم کرد

پشت کنکوریان کشور را
با همین کار شاد خواهم کرد


می کنم ازدواج را آسان
تا جوانان کنار هم باشند

چون که هرگز دلم نمی خواهد
دو نفر را که متهم باشند!


تا نباشید بعد از این نگران
هر چه طاق است جفت باید کرد

مسکن از واجبات شهری ماست
خانه را مفتِ مفت باید کرد


همه باید سوار بنز شوند
پولدار و گدا ندارد این

می تواند برابری بکند
قیمت آب جوب!با بنزین!


نه مگر من رییسِ جمهورم؟
نه مگر این که سعی داری تو!؟

می توانی به شخص من بدهی!
بعد از این هر چه رای داری تو


هیچ قولی نمی دهم به کسی
پس خیالم از این جهت تخت است

پیش از این هم که گفته ام نُه بار
قول دادن برای من سخت است.

نظرات 1 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:36 ق.ظ

خیلی مسخره بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد