در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

محمود بیا روحانی بیچاره کرده مارا


دل میرود زدستم صاحبدلان خدارا

محمود بیا روحانی بیچاره کرده مارا

کو اب و برق مفتی کو اون کلید که گفتی

هرگز ندیده ملت تحریم به این کلفتی

راهی شدیم سوی هدف در صف سبد


راهی شدیم سوی هدف در صف سبد

یک صف دو صف هزار و صد در صف سبد

شکر گذاری که عصر گدا پروی گذشت

شد دوره غرور و شرف در صف سبد

خرم شده است و سبز سراپای مملکت

از بس که سبز گشته علف در صف سبد

تقسیم می کنند هم اکنون سبد سبد

تدبیر، امید، شور، شعف در صف سبد

یک شانه تخم مرغ هم آذوقه می دهند

شد عمرمان اگر چه تلف در صف سبد

هر سه تایش هزار تومان است مفت و ارزان، کلید روحانی


http://static.peykekhabar.com/thumbnail/9cylm7zmql8g0wc/mikGuIPOEsq5UBtu3Qtk3A==/a22ef61eef2002a154fc7a4cbee3287f.jpg


درد و درمان، کلید روحانی

سخت و آسان، کلید روحانی

خضر دوران، جناب روحانی

آب حیوان، کلید روحانی

مرد و زن هر دو عاشقش هستند

حور و غلمان، کلید روحانی

دست رعیت کلید روحانی

دست سلطان کلید روحانی

نرسد ناگهان-زبانم لال-

دست شیطان کلید روحانی

در تمامی عرصه‌ها بی‌شک

مرد میدان، کلید روحانی‬

به نبرد ایستاده لشگر قفل

با دو گردان کلید روحانی‬

از عبایش طلوع کرد شبی

ماه تابان، کلید روحانی

توی دستش گرفت و بالا برد

گفت: هان! هان! کلید روحانی!

بچه از روبروی تلویزیون

گفت: مامان! کلید روحانی!

عارفان حق زنان به هم گفتند:

شاه عرفان کلید روحانی

به عزیزان کسی شنیدم گفت:

ای عزیزان! کلید روحانی!

روز بعدش نوشته بود کسی

پشت نیسان، کلید روحانی

توی سمنان، کلید روحانی

در خراسان، کلید روحانی

هم به گرگان رسیده شهرت او

هم به زنجان، کلید روحانی

می‌خورد هم به قفل استان‌ها

هم به تهران، کلید روحانی‬

گشته‌ام دورِ سرزمینم را

کل ایران، کلید روحانی

مانده‌ام تا کنون چرا اصلاً

مانده پنهان کلید روحانی؟

‫به گمانم که بوده تا الان

زیر گلدان، کلید روحانی‬

ای سخنران سخن که می‌رانی

بوق و فرمان کلید روحانی

‫بوق و فرمان که هیچ باید گفت:

میل گاردان کلید روحانی!‬

میخ آری، ولی نخواهد رفت

توی سیمان کلید روحانی‬

‫یک نفر کرد توی سیمان، شد

درب و داغان کلید روحانی

نان ما آجر است گرچه شده است

آجرش نان، کلید روحانی!‬

‫ساقیا می‌دهی به ما پس کی

جامی از آن کلید روحانی؟‬

یا به باغم مریز دانه‌ی قفل

یا بباران کلید روحانی

هر سه تایش هزار تومان است

مفت و ارزان، کلید روحانی

کمتر از لنگه کفش کهنه که نیست

در بیابان کلید روحانی

مصرعی محض واج آرایی

کشک کاشان کلید روحانی!

طبع ما ته کشیده و رفته است

رو به پایان کلید روحانی

نیتم شعر بود و آخر شد

کش تنبان کلید روحانی!

لاجرم قفل ما و دست شما

آه یاران! کلید روحانی...




رضا احسان پور

در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست


در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست» / اما کسی از بنده نپرسیده چرا هست؟!

یک علتش این است که در کوچه پشتی / همسایه فرهیخته‌ای مثل شما هست!

یک علتش آن است که در هیچ مکانی / آن قدر صفا نیست که در خانه ما هست

کمبود نداریم در این خانه که هر قدر / لازم بشود داخل این خانه هوا هست

از حیث ادای صدقه هیچ غمی نیست / از بس که سر راه تو انواع گدا هست

صد شکر خدا را که در این خانه شب و روز / هر چند غذا نیست ولی میل غذا هست

ما بنده اوییم، نه بند شکم خویش / خرما هم اگر نیست، غمی نیست خدا هست

در خانه ما مثل شما ملت ایران / از چاپ یکم تا صد و هشتادم «دا» هست

دنیا به دو قسمت شده تقسیم / که هر کس ، خواننده «دا» و «من او» نیست یا هست

شادیم که در یاد شماییم به هر حال / چون مرغ که در شادی و هنگام عزا هست

هر بار به عذری نرسید از تو پیامی! / تی پاکس چه کاره ست، اگر باد صبا هست؟!

هر چند جزایی نشود شامل حالی / آنقدر مهم نیست قوانین جزا هست!

نه مگر من رییسِ جمهورم؟


هیچ قولی نمی دهم به کسی
پس خیالم از این جهت تخت است

قول دادن به هر کس و ناکس
به خدا واقعاً کمی سخت است


رای خود را اگر به من بدهید
مملکت رو به راه  خواهد شد

هرچه دارید می شود آزاد!
رنج هاتان رفاه خواهد شد


مالِ هر کس به خویش مربوط است!
با سر و روی تان ندارم کار

چون همه خوبِ خوب می دانید
چیست مفهوم پوشش معیار


در سخن گفتن و نظر دادن
همه مانند بنده آزادید

منتها در حدود شرعی آن
بدهید آن نظر اگر دادید!


بعد از این در تمام مطبوعات
نقد باید اساس آن باشد

لیک نقدی پسندمان افتد
که کمی باب میل مان باشد!


هیچکس را به خاطر جرمی
که نکرده ست متهم نکنید

راز پنهان هر که را با ماست
سر بازار ها عَلَم نکنید


تا گوارا شود به کام شما
گرم ها را خنک نگهدارید

تا شود سفره های تان رنگین
حق نان و نمک نگهدارید


هر دری را - به ویژه دانشگاه!
چند متری گشاد خواهم کرد

پشت کنکوریان کشور را
با همین کار شاد خواهم کرد


می کنم ازدواج را آسان
تا جوانان کنار هم باشند

چون که هرگز دلم نمی خواهد
دو نفر را که متهم باشند!


تا نباشید بعد از این نگران
هر چه طاق است جفت باید کرد

مسکن از واجبات شهری ماست
خانه را مفتِ مفت باید کرد


همه باید سوار بنز شوند
پولدار و گدا ندارد این

می تواند برابری بکند
قیمت آب جوب!با بنزین!


نه مگر من رییسِ جمهورم؟
نه مگر این که سعی داری تو!؟

می توانی به شخص من بدهی!
بعد از این هر چه رای داری تو


هیچ قولی نمی دهم به کسی
پس خیالم از این جهت تخت است

پیش از این هم که گفته ام نُه بار
قول دادن برای من سخت است.

آبروی ده ما را بردند !

به مناسبت پخش سبد کالا

تنها حرفی که میشه زد :

آبروی ده ما را بردند !


خدا بیامرزه قیصر رو

دسمال من زیر درخت آلبالو گم شده


دسمال من زیر درخت آلبالو گم شده

سواد داری؟ 
بی سوادی؟
پس تو ....
 
کی بود کی بود شاعر شعر بالا؟
زود ببره دستشو بالا حالا
کی بود می‌گف خریم ما؟
بی مخ و بی سریم ما؟
 
بچه بودیم 
اون زمونا
زیر درخت آلبالو
دسمال آبی بودش
پر از گلابی بودش
 
میتی بودش،علی بودش، با فاطی
دنیاهامون یه جوری قاطی پاتی
 
شاعری بود یا که نبود
شعری می‌گف یا نمی‌گف
سوادی داش یا که نداش
می خواس بگه یا که نگه
 
شعراش می‌شد ورد زبون بچه ها
 اینور و اونور همه جا تو کوچه ها پس کوچه ها
دلش میخواس حرف بزنه اما خودش سواد نداش
بی سوادم نبود ولی خودنویسش دوات نداش
 
مادربزرگه رفته بود به اینگیلیس
تا بخره یه خودنویس
 
ده بی سی چل پنجا شص ...
روزا گذش مادربزرگه برنگش
شاعر با سواد ما
تا آخرش سواد نداش 
سواد که داش خودنویسش دوات نداش
 
بزرگ شدیم، حالا شدیم  ما باسواد
تو دستامون خودنویسای با دوات
افاده ها طبق طبق  
پاچه خوارا به وق و وق
اما چرا جرات گفتن نداریم
اگر داریم حس شنفتن نداریم
 
با سوادیم زیادی
تو غب‌غبای هممون چه بادی
 
شعرای ما شعرای آب و نونه
به نرخ روز قاطی پول و خونه
برای شهرت می‌زنیم تو رگمون سیاست
امضا می‌دیم، عکس می‌گیریم ،سه تا صد
 
شاعر بی ریای مام شاید یه جا اسیر شده
تو آروزی خودنویس یه گوشه مونده پیر شده!
 
این شعرمم تا نشده سیاسی
بذار بگم یه مصرع اساسی
 
سواد داری ؟نه نه!بی سوادی؟ نه نه!پس تو ...
 
"ستاره کلهر"

جنگ با دشمن غدّار جگر می خواهد

جنگ با دشمن غدّار جگر می خواهد

مرد می خواهد و تدبیر دگر می خواهد
با کلید آمده ای در وسط معرکه ای ...
که کمی غیرت و شمشیر و سپر می خواهد
با شیاطین سر یک میز نشستید ولی ...
حفظ دین کار شما نیست که نر می خواهد
خنده کردید به شیطان و به او دل بستید
غافل از اینکه تو را زیر و زبر می خواهد
حرف جنگ آمده این طور هراسان شده اید؟
حفظ عزت مگر اما و اگر می خواهد؟
به هوس کار نیاید به سخنرانی نیست
رفع بحران به خدا مرد خطر می خواهد
ما نمردیم علی بی کس و بی یار شود
گر چه این راه مسیری است که سر می خواهد

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است

چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوۀ شحنه به شاه کردن است

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است

خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است