در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

مرا به زندگی امیدوار خواهی کرد؟

تو پرتپش‌ترم از آبشار خواهی کرد؟

مرا به زندگی امیدوار خواهی کرد؟

 تو چشم‌های مرا از غبار خواهی شست

مرا زلال‌ترین چشمه‌سار خواهی کرد؟

 تو می‌بری نفسم را به باغ آزادی

رهایم از قفس انتظار خواهی کرد؟

 تو آسمان مرا می‌کنی پر از خورشید

مرا ستارۀ دنباله‌دار خواهی کرد

 تو آب می‌کنی آیا یخ وجودم را؟

مرا بهار دوباره بهار خواهی کرد؟

 نمی زنی به زمینش نمی کنی خوارش؟

چه‌کار با دلم ای کهنه‌کار خواهی کرد؟

 به کار عشق تو این روزها سرم گرم است

رفیق تازه! تو آیا چه‌کار خواهی کرد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد