در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

انگار روی عرش خدا پرسه می​زند

انگار روی عرش خدا پرسه می​زند
روحم که در حریم شما پرسه می​زند
این بی​نوا به سلسله مویتان قسم
تنها به عشق دام بلا پرسه می​زند
مثل دلم شکسته و صد تکه می​شود
وقتی که زیر آینه​ها پرسه می​زند
انگار می​دهند نشان ابروی تو را
تا در حیاط قبله نما پرسه می​زند
آهوی من نیامده تا ضامنش شوید
در حسرت کمند شما پرسه می​زند
عیسی که مردگان به دَمش زنده می​شوند
در محضرت برای بقا پرسه می​زند
این بیت آخر است ولی روح من هنوز
انگار روی عرش خدا پرسه می​زند

ناصر بقالی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد