در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

در حوالی غروب

یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم

خود این حکایت هر روز روزگار من است

خود این حکایت هر روز روزگار من است
به غم دچار چنانم که غم دچار من است
نسیم سبز بهاری وزید بر خاکم
اگر خطا نکنم عطر، عطر یار من است
کدام گریه از این سنگ شسته است غبار
کدام لحظه‌ی روشن در انتظار من است
پرید پلک دلم میهمان جانم کیست؟
کدام دسته گل امروز بر مزار من است؟
مرا تحمل دیدار اشک‌های تو نیست
فدای آن دل غمگین که داغدار من است
عجیب نیست اگر جان رفته بازآید
مسیح گم شده‌ام، یوسفم کنار من است
بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم
اگر چه سوخته‌ام نوبت بهار من است
اگر خطا نکنم عطر، عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است؟

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 04:03 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد