ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
آتش سودا
ای که زهجر رخت بر دل عالم غم است
هرچه بنالد دلم در غم هجرت کم است
ز آتش سودای تو من نه فقط سوختم
شعله ی عشق تو در جان بنی آدم است
خال سیاهت مرا خوار و سیه روز کرد
از خم ابروی تو قامت یاران خم است
سرخی اشک من از سرخی لب های توست
از لب لعل تو بس فتنه که در عالم است
نرگس مست تو را دیدم و مستم هنوز
هر که نه مست تو شد در محن و ماتم است
جمله رقیبان به تو مشتغلند ای دریغ
روز و شب از انتظار دیده من پر نم است
گرچه دلم لایق خدمت کوی تو نیست
خادم آنم که با خادم تو همدم است
حاصل باران عشق گر که ندانی، بدان
ز اشک نهان «خسته» را مرزع جان خرم است
حمید عابدیها
/font>
تو را شروع می کنم
شبی بلند می شوی، شبی قیام می کنی
نگاه خالی مرا پر از پیام می کنی
اشاره می کنی و باز می شوند قفل ها
نه حرف بند می زنی، نه فکر دام می کنی
به آسمان، بشارت طلوع تازه می دهی
زمین بی قرار را دوباره رام می کنی
وداع می کند دلم گلایه های گنگ را
تو را سلام می دهم، مرا سلام می کنی
به «خنده هام» رنگ آبی بلوغ می زنی
نگاه عاشقانه ای به «گریه هام» می کنی
تمام می شود کتاب انتظارهای من
تو را شروع می کنم، مرا تمام می کنی
مرتضی امیری اسفندقه
هفت روز
خوشا آن دل که سوزش جمعه باشد
فروغ دل فروزش جمعه باشد
بیا ای دوست تا ایام هفته
تمام هفت روزش جمعه باشد
محمدجواد محبت
جمعه
جمعه یعنی انتظار بی کران
جمعه یعنی دور شو از دیگران
جمعه یعنی طالب مهدی شدن
جمعه یعنی ضد بد عهدی شدن
جمعه یعنی آرزوی فاطمه
جمعه یعنی گریه بی واهمه
جمعه یعنی مست و بی پروا شدن
جمعه یعنی عاشق زهرا شدن
جمعه یعنی تیغ در دست علی
جمعه یعنی هستی هست علی
جمعه یعنی با شهیدان ساختن
جمعه یعنی برقه برانداختن
جمعه یعنی با یتیمان خوب باش
جمعه یعنی ساده و محبوب باش
جمعه یعنی درد را درمان کنی
جمعه یعنی آنچه خواهی آن کنی
جمعه یعنی یک بهانه یک نفس
جمعه یعنی شاد بیرون از قفس
جمعه یعنی عید، یعنی پاک شو
همنشین انجم و افلاک شو
جمعه یعنی با خودت آسوده باش
جمعه یعنی آنچه او فرموده باش
سیدجلال شمس
امروز به غیر دل در این صحرا نیست دل ریخته آنقدر که جای پا نیست
1
امروز به غیر دل در این صحرا نیست
دل ریخته آنقدر که جای پا نیست
گویید که عمروعاصیان حیله بس است
آیید و ببینید علی تنها نیست
2
تکرار ظهور داور و باور بود
یا روز علی و خیبر دیگر بود
دیدیم قرین، کثرت و وحدت با هم
میلیون میلیون صدا و یک حنجر بود
3
دیدید هنوز عشق لشکر دارد
دیدید که این قافله رهبر دارد
ای مانده نهروانی پست، هنوز
این ملک علی، مالک اشتر دارد
4
امروز رخش آینه فرداهاست
فردا که تحقق همه رویاهاست
گفتند بریده اندامت ز علی
این جهل مرکب ابوموسی هاست
5
دیدیم که نطق جان شکاری داری
دیدیم چه قدر و اقتداری داری
دیدیم چو تیغ دو لبت را، گفتیم
ای پورعلی! چه ذوالفقاری داری
6
آن روز بساط خویش را برچیدند
حرمت شکنان کوردل بد دیدند
بهتر که به لانه های خود برگردند
گرگان که ز عکس شیر می ترسیدند
7
ای می زدگان، میکده پیری دارد
ای راهروان قافله میری دارد
این حیله و مکر و چنگ و دندان تا کی؟
ای روبه و گرگ، بیشه شیری دارد
علی انسانی
چه روز ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه ولی برای عـده ای چه خوب شــد نیامدی
تمام طول هــفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح و ظهر نه غروب شد نیامدی